گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
اصحاب امام علی علیه سلام
جلد اول
حرف (آ، ا)



آمنه بنت شرید (همسر عمرو بن حمق)
آمنه دختر شرید و همسر عمرو بن حمق خزاعی بود. زیرنویس=شرح حال عمرو بن حمق را در همین کتاب ملاحظه فرمایید.
او یکی از شیر زنانی است که در فصاحت
و بلاغت شهرت داشت و به جرم علاقه به امیرالمؤمنین علیه السلام در کوفه دستگیر و به دربار معاویه فرستاده شد و مدت دو
سال در سیاه چال هاي شام زندانی گردید تا آن که شوهرش - عمرو بن حمق - کشته شد و سر بُریده او را به دربار معاویه
آوردند.( 1) معاویه براي آزمایش آمنه، دستور داد سر بریده شوهرش را به زندان ببرند و زمانی که آمنه بیدار است آن را در
دامنش بگذارند. از آن جا که آمنه از اوضاع بیرون بی اطلاع بود ناگهان شی ء سنگینی در دامنش انداخته شد، چون دقت
است، مدتی بر خود لرزید و از حال رفت، وقتی به هوش آمد به رسم زنان « عمرو بن حمق » کرد دید سر بریده شوهرش
وا مصیبتا! از خواري دنیا و از ظلم سلطان. » : مصیبت دیده عرب، دست روي سر گذاشت و ناله اي جانسوز سر داد و گفت
سپس خطاب به مأمور زندان گفت: برو نزد معاویه و در گفتن این مطالب کوتاهی نکن و بگو اي معاویه! خدا فرزندانت را
یتیم و خانه ات را ویران و خانواده ات را به وحشت اندازد و هرگز تو را نیامرزد.( 2) مأمور زندان، سخنان آمنه را براي معاویه
بازگو کرد، وي از شنیدن نفرین هاي آمنه سخت ناراحت شد و دستور احضار آمنه را داد و به او گفت: اي دشمن خدا، آیا تو
چنین در حق ما نفرین کرده اي؟
آمنه گفت: بله من این کار را کرده ام، نه انکار می کنم و نه پوزش می طلبم و نه دست برمی دارم؛ به جان خودم قسم! اگر
تلاش در نفرین
مؤثر است، تمام تلاش خودم را کرده ام و بدان که حق در پی مردان خداست و همیشه خداوند در کمین توست تا تو را
کیفري سخت دهد.
گفت: از کشور من (شام) خارج شو تا دیگر تو را نبینم و صدایت را نشنوم! آمنه بلافاصله گفت: اي معاویه به زودي خواهم
رفت، زیرا شام مورد علاقه من نیست و در آن، روز خوشی ندیده و خبر خوشی نشنیده ام و جز رنج چیز دیگري نصیبم نشده
است. شام وطن من نیست و در آن فامیل و عشیره اي ندارم، در این شام ویران، بدهی هایم سنگین شده و دیدگانم به هیچ
امري روشن نشده است، بنابراین اي معاویه مطمئن باش از این جا می روم و هرگز برنمی گردم و هر جا که باشم از تو به بدي
یاد می کنم.
آمنه چون خواست خارج شود، معاویه با دست اشاره کرد که برو. آمنه گفت: آري معاویه با دست اشاره می کند که بروم،
عمرو » ولی از ترسِ پاسخ تند من، زبانش را حرکت نمی دهد، اي معاویه بدان اگر من هم سکوت کنم، فرداي قیامت شوهرم
با زبانی که از شمشیر برنده تر و از افعی گزنده تر است با تو جدال خواهد کرد. « بن حمق
آمنه وقتی از شام خارج شد و به شهر حمصّ رسید به مرض طاعون از دنیا رفت. معاویه چون از وفات آمنه باخبر شد، مسرور
( گشت.( 3
*****
. اعیان الشیعه، ج 2، ص 65
. اعیان الشیعه، ج 2، ص 65
. ر.ك: اعیان الشیعه، ج 2، ص 65
ابراهیم (ابورافع)
براي وي چند نام ذکر کرده اند: ابراهیم و به قولی اسلم یا یسار و یا عبدالرحمن و
مشهور است. وي آزاد شده رسول خدا صلی الله علیه و آله است که ابتدا غلام عباس بن « ابورافع » یا هرمز و به کنیه اش
عبدالمطلب بود و عباس وي را به آن حضرت هبه کرد و هنگامی که ابراهیم بشارت اسلام آوردن عباس را به پیامبر صلی الله
.( علیه و آله داد، حضرت او را آزاد کرد.( 1
وي از مهاجرانی است که در همه غزوه ها همراه رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود و غیر از جنگ اُحد در دیگر غزوه هاي
پیامبر صلی الله علیه و آله شرکت نمود.( 2) وي از اصحاب باوفا و شیعیان مخلص امیرمؤمنان علیه السلام است که در جنگ
هاي جمل و صفّین و نهروان مجاهدت کرد. او از جانب حضرت علی علیه السلام خزانه دار بیت المال کوفه بود و دو پسرش
.( (عبیداللَّه و علی) هر دو کاتب امیرالمؤمنین بودند.( 3
داستانی نیز از ارادت او به پیامبر و دعاي آن حضرت در حق او نقل شده است.( 4) وي تا آخر به امام علی علیه السلام وفادار
.( ماند و سپس همراه امام حسن علیه السلام شد.( 5
ابورافع و گردن بند عاریه به دختر علی علیه السلام
نقل است که یکی از دختران امیرالمؤمنین علیه السلام از ابورافع خزانه دار بیت المال گردن بندِ قیمتی که از غنایم بصره و در
بیت المال بود، به عنوان عاریه مضمونه گرفت تا در عید قربان به آن زینت کند و پس از سه روز بازگرداند، امیرالمؤمنین علیه
السلام گردن بند را به گردن دخترش دید و شناخت، از او پرسید: از کجا این گلوبند به تو رسیده است؟
دختر گفت: از ابو رافع گرفتم تا
در عید قربان به آن زینت نمایم! امیرالمؤمنین علیه السلام به ابورافع فرمود: آیا به مسلمانان خیانت می کنی؟ گفت: پناه به خدا
می برم که به مسلمانان خیانت کنم. حضرت فرمود: پس چگونه گردن بندي که در بیت المال مسلمین بوده بدون اجازه من و
رضایت مسلمانان به دخترم عاریه دادي؟
گفت: اي امیرالمؤمنین! او دختر تو بود و از من خواست که براي زینت خود، آن را به وي عاریه دهم و من هم به عنوان عاریه
مضمونه که آن را به من بازگرداند به وي عاریه دادم، وانگهی من با مال خودم آن را ضمانت می کنم و بر من است که آن را
سالم به جایش برگردانم.
حضرت فرمود: همین امروز آن را برگردان، مبادا این کار تکرار شود که مورد عقوبت من قرار خواهی گرفت و دخترم را
بیش از این مؤاخذه می کنم. اگر او گردن بند را به غیر عاریه مضمونه گرفته بود، می دیدي که اولین زن هاشمیه بود که
دست او را به خاطر سرقت قطع می کردم.
راوي می گوید: این خبر به دختر علی علیه السلام رسید، آمد خدمت پدر و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! من دختر و پاره تن تو
هستم، چه کسی سزاوارتر از من است که از این گردن بند استفاده کند؟
حضرت به وي فرمود: اي دختر علی بن ابی طالب! خود را از حق دور مکن. آیا همه زنان مهاجرین در این عید با مثل این
گردن بند، خود را می توانند بیارایند و زینت دهند؟!
ابو رافع می گوید: من گردن بند را از وي گرفتم و به بیت المال بازگرداندم.
*****
، الاصابه، ج 7
. ص 134 ؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 126
. الاصابه، ج 7، ص 134 ؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 126
. قاموس الرجال، ج 1، ص 127 ؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 175
. ر. ك: رجال نجاشی، ص 4؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 127
. ر. ك: رجال نجاشی، ص 4 و 5؛ معجم رجال الحدیث، ج 1، ص 72 ؛ قاموس الرجال، ج 1، ص 146
ابراهیم بن اسماعیل یشکري
ابراهیم بن اسماعیل یشکري مورد وثوق و اعتماد و از دوست داران و یاران امیرمؤمنان علیه السلام بود که خطبه معروف امام
.( پس از هلاکت خوارج نهروان، در دعوت از مردم براي نبرد دوباره با معاویه را روایت کرده است.( 1
*****
. قاموس الرجال، ج 1، ص 163
ابراهیم بن عبداللَّه قاري
بود و « مضر » ابراهیم بن عبداللَّه قاري قمی، از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بوده است.( 1) و از خواص یاران امام و از قبیله
.( که گروهی از اعراب هستند که در اصل به قبیله مضر منتهی می شود.( 2 « قاره » منسوب به
*****
. رجال طوسی، ص 35 ، ش 3
. رجال برقی، ص 5
ابراهیم بن مالک اشتر
ابراهیم در نوجوانی مانند پدرش مردانه همراه حضرت علی علیه السلام در جنگ صفّین مجاهدت کرده است. او مردي شاعر،
.( فصیح، سخنور، شجاع و همواره از علاقه مندان و موالیان فداکار اهل بیت رسالت بود.( 1
به میدان « یحصب » و « حمیر » نصر بن مزاحم نقل می کند: هنگامی که معاویه در صفّین، عمروعاص را با لشکري از گروه
فرستاد، مالک اشتر مقابل آنها آمد و قصد مبارزه با فرمانده گروه یعنی عمروعاص را کرد، اما همین که عمروعاص وي را
شناخت، سست شد و ترسید، ولی از روي خجالت در صحنه باقی ماند و چند نوبتی بین او و مالک نیزه ردّ و بدل شد، اما
عمرو عاص چون نتوانست با مالک اشتر مقابله کند از صحنه جنگ فرار کرد و با شرمندگی به سپاه معاویه بازگشت. پس از
این اقدام، جوانی از گروه حمیر، عمروعاص را ملامت کرد و پرچم را از وي گرفت و به میدان آمد و در حالی که رجز می
پرچم را بگیر، بهتر است که جوان به » : خواند و جولان می داد، مبارز می طلبید. مالک اشتر پسرش ابراهیم را فراخواند و گفت
«. جنگ جوان برود
ابراهیم، پرچم را گرفت و پیش رفت و در حالی که رجز می خواند، به جوان حمیري حمله کرد و هرکدام به یکدیگر نیزه
زدند تا سرانجام جوان
.( حمیري از پاي درآمد و به هلاکت رسید.( 2
براي حمایت از خون خواهی سیدالشهدا علیه السلام به قیام مختار در کوفه پیوست و ارکان حکومت او را پابرجا و « ابراهیم »
رفت و بالاخره در سال 71 یا 72 هجري به شهادت « عبدالملک بن مروان » به جنگ « مصعب بن زبیر » تثبیت کرد، هم چنین با
یا ابراهیم، و لا » : رسید و در نزدیکی سامراء به خاك سپرده شد. مصعب در فراق ابراهیم و کوتاهی مردم عراق می گفت
.(3)«. ابراهیم لی الیوم؛ اي ابراهیم، دیگر مثل ابراهیم براي من نیست
*****
. اعیان الشیعه، ج 2، ص 200
. وقعه صفّین، ص 440
. ر. ك: اعیان الشیعه، ج 2، ص 200
[ ابراهیم بن یزید نخعی[ 1
.شیخ طوسی، او را از اصحاب امام علی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام نیز ذکر کرده و می نویسد: او از یک چشم نابینا
.( کنیه داشت.( 2 « ابوعمران » بود و به
او مردي صالح و فقیهی بزرگوار در کوفه بود و در حالی چشم از جهان بست که از ترس حجاج بن یوسف در مخفی گاه می
.( حجاج او را به شهادت رساند.( 3 ،« ابو زرعه » زیست. وي به سال 92 و به قولی 94 هجري درگذشت. و بنا به قول
*****
پیرامون شخصیت ابراهیم و ولادت، وفات و مذهب وي نقل قول هاي بسیاري است، تا جایی که بعضی او را ناصبی دانسته و
برخی نیز وي را از خواص شیعه به شمار آورده اند. براي کسب اطلاعات بیشتر ر.ك: اعیان الشیعه، ج 2، ص 249 ؛ طبقات
.284 - الکبري، ج 6، ص 270
. رجال طوسی، ص 35 ، ش 9 و ص 83 ، ش 16
. تهذیب التهذیب، ج 1، ص 194
ابرد بن طهره طهوي
.( ابرد از اصحاب حضرت علی علیه السلام بوده و در جنگ صفین در نبرد تن به تن مجروح گشت.( 1
*****
. وقعه صفّین، ص 558
ابن رفاعه بن رافع
طبري می نویسد: هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام از ربذه به بصره، براي سرکوب سپاه ناکثین، عزیمت نمود، فرزند رفاعه
أما » : حضرت در پاسخ فرمود «؟ بن رافع ایستاد و عرضه داشت: اي امیر مؤمنان! چه قصدي دارید و با ما کجا خواهید رفت
الذي نُرید و ننوي فالاصلاح، إن قبلوا منّا و أجابونا إلیه؛ ما قصد و نیت مان اصلاح است، اگر اصلاح و آرامش را از ما بپذیرند
«. و به خواست ما جواب دهند، ما هم می پذیریم و جنگی نداریم
نَدعُهم بعذرهم و نعطیهم الحق و » : ابن رفاعه پرسید: اگر حاضر به اصلاح نشدند و شما را اجابت نکردند؟ حضرت فرمود
«. نصبر؛ آنها را به عذر خودشان وامی گذاریم و حقوقشان را می دهیم و در برابر مخالفتشان صبر می کنیم
نَدَعَهم ما ترکونا؛ مادامی که به روي ما شمشیر نکشند، رهایشان » : باز پرسید: اگر به این مقدار راضی نشدند؟ حضرت فرمود
امتنعنا منهم؛ از آنها می خواهیم مزاحم ما » : ابن رفاعه پرسید: اگر ما را رها نکردند و مزاحم بودند؟ حضرت فرمود «. می کنیم
.( در این جا ابن رفاعه انصاف داد و گفت: بسیار خوب است، و امام علیه السلام را همراهی کرد.( 1 « نباشند
*****
. تاریخ طبري، ج 4، ص 479
ابن محدوج بکري
و از کوفیانی است که وقتی امیرالمؤمنین از ذي قار، حضرت حسن علیه السلام و عمار یاسر را به کوفه « بکر » او از سران قبیله
اعزام نمود تا براي جنگ با سپاه جمل، دعوت به عمل آورد، ابن مجدوح از جمله کسانی بود که وفاداري خود را اعلام و با
هزاران سواره و پیاده حرکت کردند و امیرالمؤمنین علیه السلام را براي جنگ با ناکثین
.( یاري نمودند.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 4، ص 488
ابن محرّش بن عبد عمرو حنفی
وي فرزند عبد عمرو حنفی، از جمله سران بصره بود که به مدینه آمدند تا خلیفه سوم عثمان را از ستم هایی به ملت اسلام روا
بود که قبل از بروز جنگ جمل در مقابل سپاه ناکثین « حکیم بن جبله » می داشت، بازدارند.( 1) او از سران و فرماندهان قواي
و حرقوص بن زهیر به جنگ عبدالرحمن بن حارث و « عبدالرحمن بن عتّاب » قرار گرفتند. نقل است که وي در این نبرد، مقابل
.( ذُریح در مقابل زبیر و خود حکیم بن جبله در مقابله طلحه قرار گرفتند و با او جنگیدند.( 2
*****
. تاریخ طبري، ج 4، ص 349
. تاریخ طبري، ج 4، ص 471
ابن مضاهم کلبی
ابن مضاهم یکی از یاران و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام است که در مصر براي موفقیت و پیروزي محمد بن ابی بکر
.( استاندار مصر با گروهی از مخالفین جنگید و به شهادت رسید.( 1
*****
. تاریخ طبري، ج 4، ص 557
ابو ابی الجوشاء
ابو ابی الجوشاء، از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام بود. و هنگام عزیمت حضرت علی علیه السلام از کوفه به صفّین، پرچم دار
.( سپاه امام علیه السلام بود.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 40
ابو احنش ازدي
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 36
ابو اسحاق همدانی
.( ابواسحاق همدانی از اصحاب امیرمؤمنان، حضرت علی علیه السلام بوده است.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 24
ابو الاسود دوئلی (ظالم بن عمرو)
اشاره
است. وي از علماي تابعین( 1) و شجاعان و شعرا و خطباي نامی عصر « ابو الاسود دوئلی » نام او، ظالم فرزند عمرو و کنیه اش
خویش بود. او زمان رسول خداصلی الله علیه و آله را درك کرد، ولی حضرت را ندیده است، از این رو در زمره تابعین است.
می گوید: او در جنگ بدر در رکاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله جنگیده است. اما دیگران این قول را « ابو عبیده » البته
تأیید نکرده اند.
ابوالاسود از اصحاب و موالیان امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و امام سجاد علیهم السلام بود و هم چنین از طرف عمر بن
خطاب، عثمان و حضرت علی علیه السلام در بعضی بلاد اسلامی حاکم بوده؛ وي در زمان خلافت عمر بن خطاب به بصره
هجرت کرد و در عصر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل در رکاب حضرت علی علیه السلام شمشیر زد و پس
.( از آن از سوي امام علی علیه السلام حاکم بصره شد.( 2
ابو الاسود شخصی حاضر جواب و داراي اشعار زیبایی بود، او با ارشاد و راهنمایی امیرالمؤمنین علیه السلام اولین کتاب را در
علم نحو نوشت و قرآن را نقطه گذاري کرد.
.( وي سرانجام در سال 69 هجري به سن 85 سالگی به مرض طاعون در بصره از دنیا رفت.( 3
تدوین کتاب نحو
ابو الاسود و جریان بیعت گرفتن از علی
گفتگوي ابو الاسود با سران ناکثین
ابو الاسود به همراه امام در بیت المال بصره
ابو الاسود در مسند قضا
عشق او با علی
موضع گیري در مقابل هدیه معاویه
ملاقات با معاویه
کرامت و احترام
ابو الاسود تا پایان عمر
*****
تابعین؛ به کسانی گفته می شود که هم عصر با پیامبر صلی الله علیه و آله نبوده و با اصحاب هم زمان بوده اند و یا در عصر آن
حضرت بوده اند، ولی موفق به دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله نشدند؛ چنان چه درباره اویس در رجال کشی، ص 99
اویس از بهتر تابعین است؛ زیرا او در عصر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود و اسلام آورده، اما » : ذیل حدیث 156 آمده است
«. مصاحب آن حضرت صلی الله علیه و آله نبوده و حضرت را هم ندیده است
. اسدالغابه، ج 3، ص 69
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 13 ؛ الاغانی، ج 12 ، ص 386 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 119
تدوین کتاب نحو
ابو الاسود کتابی در علم نحو تدوین نمود، از این رو بسیاري از کتاب هاي ترجمه علم نحو را، به وي نسبت داده اند و نیز
برخی از مورخان، این علم را به امیرالمؤمنین علیه السلام منتسب می دانند، ولی این دو دیدگاه منافاتی با هم ندارند؛ زیرا
امیرالمؤمنین علیه السلام استاد ابو الاسود بوده است. لذا وقتی از ابوالاسود پرسیدند: علم نحو را از کجا به دست آورده اي؟
.( پاسخ داد: اصول آن را از حضرت علی علیه السلام گرفتم( 1) و سپس بر آن افزودم.( 2
باز همو می گوید: روزي بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شدم و حضرت را در حال فکر کردن دیدم، عرض کردم: یا
شنیده ام در شهر شما مردم قرآن را صحیح قرائت نمی کنند و در تلفظ آن اشتباه » : امیرالمؤمنین، به چه می اندیشید؟ فرمود
دارند، می خواهم کتابی در اصول
«. عربی بنویسم
گفتم: اگر چنین کنید ما را زنده و لغت عرب را استوار کرده اید، بعد از چند روز خدمت امام علیه السلام رسیدم، ایشان نامه
اي به من داد که در آن نوشته شده بود:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، الکلام کلُه اسمٌ و فعلٌ و حرفٌ، فالإسم ما أنبأ عن المسمّی، و الفعل ما أنبأ عن حرکه المسمّی، و
الحرف ما أنبأ عن معنی لیس باسم و لافعل؛
به نام خداوند بخشنده مهربان، کلام بر سه قسم است: اسم و فعل و حرف. اسم آن است که از چیزي خبر دهد و فعل از انجام
.( کاري خبر می دهد و حرف، از چیزي خبر می دهد که نه اسم است نه فعل.( 3
پس از چند روزي خدمت «. از این روش تبعیت کن و آن چه به نظرت می رسد به آن اضافه نما » : سپس امام علیه السلام فرمود
.( امام علیه السلام رسیدم و آنچه در مورد علم مذکور جمع آوري کرده بودم، به محضرش ارائه دادم.( 4
ما » : طبق نقل واقدي، وقتی ابو الاسود آنچه را که درباره نحو نوشته بود، خدمت حضرت آورد، امام علیه السلام به او فرمود
.( نامیده شد.( 5 « علم نحو » و این علم بعد از آن «. أحسن هذا النحو الذي نحوت؛ چه زیبا این نحو را ترتیب داده اي
از ابو الاسود تقاضا کرد که درباره علم نحو کتابی بنویسد و او نپذیرفت تا این که روزي، عربی را دید که این « زیاد بن ابیه »
را بکسر لام (رسولِه) می خواند که معناي آیه چنین می شد: خدا از مشرکین « إنّ اللَّه بري ءٌ من المشرکین و رَسولُه » آیه شریفه
و از رسول خود بیزار است
خدا و رسولش از » : بضم لام خوانده شود تا آیه در معناي خود به کار رود، یعنی « و رسولُه » - نعوذ باللَّه - در حالی که باید
.( همین امر باعث شد که وي کتابی در علم نحو تألیف کند.( 6 «. مشرکین بیزارند
*****
. الاغانی، ج 12 ، ص 348
. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 117
حرف معناي ربطی دارد که نه اسم است نه فعل و لذا استقلالی براي معناي حرفی نیست.
. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 117
. سیر اعلام النبلاء، ج 5، ص 117
. اعیان الشیعه، ج 7، ص 403
ابو الاسود و جریان بیعت گرفتن از علی
او درباره شیوه رأي گیري و بیعت مسلمانان با ابوبکر می گوید: جمعی از مردان قریش و مهاجرین در مورد این که بیعت با
ابوبکر بدون مشورت آنان و یک باره صورت گرفته است، خشمگین شدند؛ از جمله حضرت علی علیه السلام و زبیر بن عوام
هم خشم گرفتند و در حالی که با خود سلاح داشتند در خانه فاطمه علیها السلام متحصن شدند.
با گروهی به سوي خانه فاطمه علیها السلام آمدند؛ حضرت فاطمه علیها السلام فریاد برآورد و آنها را به خدا « عمر بن خطاب »
سوگند داد (تا به علی علیه السلام صدمه وارد نکنند). عمر و همراهان شمشیر را از حضرت علی علیه السلام و زبیر گرفتند و به
دیوار زدند و شکستند، سپس حضرت علی علیه السلام و زبیر را از خانه بیرون کشیدند و به مسجد بردند تا از آن دو براي
ابوبکر بیعت بگیرند. سپس ابوبکر برخاست و براي مردم عذر و بهانه آورد و چنین گفت:
همانا بیعت با من کاري همراه با شتاب و عجله بود و ناگهانی صورت گرفت و خداوند شر آن را
کفایت نمود؛ وانگهی من از بروز فتنه ترسیدم و به خدا سوگند که من بر آن حریص نبودم و هیچ گاه بر آن طمع نبسته ام و
اینک کار بزرگی بر دوش من نهاده اند که مرا یاراي آن نیست، دوست داشتم که قوي ترین افراد به جاي من عهده دار آن
بود.
این سخنان را گفت و از مهاجر و انصار عذرخواهی کرد و سرانجام از حضرت علی علیه السلام و زبیر به زور بیعت گرفتند.
.(1)
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 50 و نیز ج 6، ص 47
گفتگوي ابو الاسود با سران ناکثین
هنگامی که خبر حرکت طلحه و زبیر و عایشه و سپاهیان آنها به عثمان بن حنیف (والی امیرالمؤمنین در بصره) رسید که در
را نزد « عمران بن حصین » و « ابو الاسود دوئلی » نزدیکی بصره اردو زده اند، فوري دو شخصیت بزرگ بصره « حضر ابی موسی »
عایشه فرستاد تا از مقصد و مقصود آنها آگاه شود.
ابو الاسود نخست نزد عایشه رفت و از او پرسید: هدف شما از لشکرکشی چیست؟ عایشه موضوع خون خواهی عثمان را
مطرح کرد.
ابو الاسود گفت: کسی از قاتلان عثمان در بصره نیست.
عایشه گفت: راست می گویی قاتلین عثمان در مدینه و همراه علی بن ابی طالب هستند؛ اما من آمده ام تا مردم بصره را براي
جنگ با علی بن ابی طالب آماده کنم؛ آیا چگونه از تازیانه عثمان بر شما خشمگین باشم ولی از شمشیرهاي شما بر عثمان به
خشم نیایم؟
ابو الاسود گفت: تو را با تازیانه و شمشیر چه کار؟ و باز افزود: تو باید به دستور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در خانه بمانی
و بیرون نیایی،
و مشغول تلاوت قرآن باشی، جنگ و جهاد بر زنان روا نیست و خون خواهی کسی هم بر عهده زنان گذاشته نشده است و به
علاوه علی به عثمان از تو سزاوارتر و از لحاظ خویشاوندي نزدیک تر است؛ زیرا هر دو از نسل عبد مناف هستند.
عایشه گفت: من از این راهی که آمده ام، باز نمی گردم و کاري را که براي آن آمده ام، انجام می دهم. سپس از ابو الاسود
پرسید: آیا می پنداري کسی اقدام به جنگ با من خواهد کرد؟
ابو الاسود گفت: آري به خدا سوگند، جنگی که سست ترین آن هم بسیار شدید خواهد بود.
پیش زبیر رفت و « عمران بن حصین » ابو الاسود چون دید نصیحت و گفت و گوهایش با عایشه مؤثر واقع نشد، برخاست و با
او را نیز نصیحت کرد و گفت: اي زبیر (اي ابا عبداللَّه)، مردم هنوز به یاد دارند که در جریان بیعت با ابوبکر آن روز تو شمشیر
به دست داشتی و می گفتی هیچ کس براي خلافت سزاوارتر از پسر ابی طالب نیست و اکنون این حرکت تو کجا و کار آن
روزت کجا؟!
زبیر نیز سخن از خون خواهی عثمان به میان آورد.
ابو الاسود پاسخ او را داد و گفت: تو خوب می دانی که عثمان در بصره کشته نشده است تا در این جا خونش را مطالبه کنی؟
و نیز تو بهتر از ما قاتلان او را می شناسی! و به ما خبر رسیده که تو با طلحه و عایشه، مردم را در قتل عثمان تشویق می کردید،
اکنون براي چه به دنبال قاتلین او می گردید. آیا مگر در
شوراي خلافت، بیعت با علی علیه السلام با رضایت تو نبود که امروز آن را نقض می کنی؟
زبیر که پاسخ مناسبی نداشت، گفت: پیش طلحه برو، ببین چه می گوید!!
سپس ابو الاسود و عمران با طلحه ملاقات کردند و در گفت و گوي با او دریافتند که او براي جنگ از عایشه و زبیر مصمم تر
است. از این رو به بصره بازگشتند و گزارش خود را به اطلاع ابن حنیف (استاندار وقت) رساندند و یادآور شدند که براي
مقابله با ناکثین کمر همت ببندد.
عثمان بن حنیف به مکه و مدینه سوگند یاد کرد که می جنگم و کارزار را پی می گیرم، لذا دستور داد منادي ندا دهد که
.( مردم سلاح ها را بردارند و آماده کارزار و جنگ شوند.( 1
*****
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 9، ص 313 و ج 6، ص 226 ؛ الجمل، ص 274 و با کمی تفاوت تاریخ طبري، ج 4، ص 461
ابو الاسود به همراه امام در بیت المال بصره
را با اکراه از بصره بیرون کردند، طلحه و زبیر وارد « عثمان بن حنیف » ، ابو الاسود نقل می کند: هنگامی که سران گروه ناکثین
بیت المال شدند و به اطراف و جوانب آن محل دقت کردند، چون طلا و نقره بسیار دیدند، گفتند: این غنایمی است که
خداوند وعده آن را به ما داده و در اختیار ما خواهد بود.
ابو الاسود می گوید: این سخنان را درباره بیت المال از این دو شنیدم تا این که پس از پیروزي سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام
بر آنها، حضرت علی علیه السلام با گروهی از از مهاجر و انصار که من هم در میانشان بودم، به بیت المال بصره وارد
شد؛ چون چشمش به آنچه در آن بود افتاد، فرمود:
یا صفراء و یا بیضاء، غُرّي غیري، المالُ یعسوبُ الظلمه و أنا یعسوب المؤمنین؛
اي طلاها و نقره ها، دیگري را بفریبید، همانا مال، رئیس ستمگران است و من رئیس مؤمنانم.
ابو الاسود می گوید: به خدا قسم علی علیه السلام هیچ توجهی به آن اموال نکرد و گویا خاك بی ارزشی نیست. از دیدن این
منظره تعجب کردم و با خود گفتم: آنها چه گفتند و علی چه می گوید، آنها دنبال دنیا بودند اما علی علیه السلام دنبال آخرت
.( است. در این جا بصیرت و شناختم نسبت به حضرت بیشتر شد.( 1
*****
. الجمل، ص 285
ابو الاسود در مسند قضا
حکایت می کند: امیرالمؤمنین علیه السلام ابو الاسود دوئلی را به منصب قضا منصوب و پس از مدت کوتاهی او را « ابن إخوه »
عزل کرد. وقتی ابو الاسود فرمان عزل خود را شنید، نزد امام رفت و علت را پرسید. امام علیه السلام فرمود: اگر چه تو در
دعواي خود صادق و در انجام وظیفه شرط امانت را رعایت کرده اي، لکن بازرسان من گزارش داده اند که در هنگام
.( محاکمه، صداي تو بلندتر از صداي متخاصمان بوده؛ بدین جهت تو را عزل کردم.( 1
ابوالاسود، خیرخواه امام بود، و نارسایی هایی که از برخی کارگزاران مشاهده می کرد، گوشزد می نمود؛ از جمله خبر خیانت
.( ابن عباس به بیت المال و فرار او را به مکه گزارش کرد.( 2
ابو الاسود در سوگ امیرالمؤمنین علیه السلام و بیعت با امام حسن علیه السلام
پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام ابو الاسود بر فراز منبر رفت و خطبه جالبی ایراد کرد و چنین گفت:
اي مردم! مردي از دشمنان
خدا که از دین خارج شده، امیرالمؤمنین علیه السلام را - که خداوند چهره اش را با کرامت گرداند و او را پاداش عنایت کند
- در حالتی که براي تهجد و نماز شب به مسجد آمده بود و در شبی که امید می رفت، شب قدر باشد، به قتل رسانید. آه! چه
شهید بزرگواري که خداوند مقتل و روحش را گرامی بدارد، همانا روحش با نیکی و پرهیزگاري و ایمان و احسان به سوي
خدا عروج کرد و با خاموش شدن نورش، نور خدا در روي زمین خاموش گشت و بعد از این، دیگر روشن نمی گردد و
إنا للَّه و انا » . رکنی از ارکان خدا از بین رفت که دیگر کسی مثل او نمی آید. در مقابل این مصیبت از خدا طلب صبر می کنیم
.« الیه راجعون
«. سلام و رحمت خدا بر آن و روزي که او به دنیا آمد و روزي که به شهادت رسید و روزي که زنده و مبعوث خواهد شد
سپس بسیار گریست، بعد مردم را به امامت امام حسن علیه السلام سفارش کرد و مطالبی در عظمت حضرت حسن علیه السلام
بیان کرد؛ به دنبال سخنان وي، مردم با امام حسن علیه السلام بیعت کردند.( 3) وي سوگ سروده هایی هم در رثاي امام علی
.( علیه السلام دارد.( 4
*****
. معالم القربه، ص 203
. ر. ك: عقد الفرید، ج 4، ص 354
. الاغانی، ج 12 ، ص 380
. ر. ك: اعیان الشیعه، ج 7، ص 403 در مروج الذهب، ج 2، ص 428 و الاغانی، ج 12 ، ص 318
عشق او با علی
روزي زیاد بن ابیه از ابوالاسود درباره به علاقه او به حضرت علی علیه السلام پرسید، ابوالاسود گفت: همانا
محبت علی علیه السلام دائماً در قلب من زیاد می شود، چنانچه محبت معاویه در قلب تو زیاد می شود، پس همانا من به محبت
علی، خدا و دار آخرت را می جویم، و تو به محبت معاویه، دنیا و زیبایی هاي آن را می طلبی.
.( سپس با اشعاري حالت خود و زیاد را مجسم نمود.( 1
*****
. ربیع الابرار، ج 3، ص 479
موضع گیري در مقابل هدیه معاویه
روزي معاویه مقداري حلواي بسیار خوشرنگ و خوشمزه براي ابو الاسود فرستاد؛ وقتی دختر پنج ساله اش آن حلوا را دید، بی
اختیار لقمه اي از آن برداشت و در دهان گذاشت، ابو الاسود گفت: دخترم این حلوا را نخور و آن را بیرون بریز؛ زیرا آن زهر
است و این شیرینی را معاویه فرستاده تا بدین وسیله ما را بفریبد و محبت علی را از دل ما بیرون کند و دوستی خود را در دل
ما جاي دهد.
دخترك گفت: خدا روي معاویه را سیاه کند. آیا با حلواي زعفرانی می خواهد ما را از مولاي پاك و عزیزمان جدا کند؟
.( مرگ بر فرستنده و خورنده آن باد.( 1
*****
ر. ك: سفینه البحار، ج 1، ص 669 ، ماده سود.
ملاقات با معاویه
لقد » : روزي ابو الاسود بر معاویه وارد شد، چون محاسن خود را خضاب (رنگین) کرده بود، معاویه از روي تمسخر به او گفت
أصبحت جمیلاً یا أباالاسود، فلو علّقت تممیه تنفی عنک العین؛ صبح کردي، در حالی که زیبا و قشنگ شده اي، اي کاش
«؟ دعایی هم همراه خود می کردي تا حسودان به تو چشم زخم نزنند
ابو الاسود چون فکر معاویه را خواند، در ردّ او بالبداهه دو بیت شعر سرود.
.( معاویه با شنیدن اشعار ساکت شد.( 1
*****
. عقدالفرید، ج 3، ص 49 ؛ و با کمی تفاوت در الفاظ اشعار، الاغانی، ج 12 ، ص 373
کرامت و احترام ابو الاسود تا پایان عمر
ابو الاسود از شخصیت هاي ممتازي بود که از نظر عقل، درایت، اراده، سخنوري قوي و همواره مورد احترام مردم و شخصیت
هاي جامعه بود و حتی در سنین پیري و سال خوردگی از این امتیاز برخوردار بود.
به ابو الاسود گفت: اگر ناتوان و ضعیف نشده بودي (چون در سن پیري بود) « زیاد بن ابیه » : نقل می کند که « ابو العباس مبرد »
تو را بر بعضی از کارها می گماشتم.
ابو الاسود گفت: کاري که براي من در نظر داري، ناتوانی و افتادگی مرا می خواهد.
زیاد گفت: همانا کار و تلاش نیرو می خواهد و تو را براي کار، ناتوان می بینم.
ابو الاسود شعري سرود و گفت:
زعم الأمیر أبو المغیره أنّنی
شیخٌ کبیرٌ قد دنوتُ من البِلی
صَدَق الأمیر لقد کَبِرتُ و إنّما
نالَ المکارمَ مَن یَدبُّ علی العصا
یابا المغیره رُبِّ أمرٍ مُبهمٍ
فَرَّجتُه بالحزم مِنیّ و الدِّها
- ابا مغیره گمان کرده من پیر شدم و به فرسودگی نزدیک گشتم.
- درست گفت امیر که من پیر شدم و اما به مکارم می رسد کسی که تکیه بر
عصا زند.
.( - اي ابو مغیره، چه بسا امر مبهمی که من با حزم و عقل و دانایی برطرف می کنم.( 1
*****
. دیوان ابوالاسود به شرح العسکري، چاپ بیروت، 1402 ق؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 18 ، ص 414
ابو الجنوب (حبشی بن جناده سلولی)
نیز مشهور بود. او در تمام « ابو الجنوب » او کوفی و از اصحاب جلیل القدر پیامبر صلی الله علیه و آله است که به کنیه اش
.( جنگ هاي زمان خلافت حضرت علی علیه السلام حضور یافت.( 1
مردي به عیادت حبشی آمد و گفت: من بر تو خوفی ندارم، جز از همراهی و همدلی تو با علی بن ابی طالب می ترسم. وي در
.( جواب گفت: هیچ عملی از اعمالم به اندازه همین همراهی برایم امیدوار کننده نیست.( 2
این سخن از اوست:
علیٌ منّی و أنا منه، لا یبلغ عنّی الّا أنا أو علی؛
.( علی از من است و من از علی، هیچ کس از جانب من مأمور تبلیغ نخواهد شد، مگر خودم یا علی.( 3
*****
. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 150
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 387
. اعیان الشیعه، ج 4، ص 387
ابو الحمراء (هلال بن حارث)
.( او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام و خادم و آزاد شده پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است.( 1
هلال بن » غلام آزاد شده و خادم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود که نامش « ابو الحمراء » : ابن حجر و ابن اثیر می نویسند
.( و اهل حمص بود.( 2 « هلال بن ظفر » و به قولی دیگر « حارث
روایت می کند که: رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره به هنگام طلوع فجر از کنار خانه علی علیه « ابو الحمراء » ابن اثیر از
السلام و فاطمه علیها السلام می گذشت و می فرمود:
السلامُ علیکم أهل البیت، الصلاه، الصلاه، إنّما یُریدُ اللَّه لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجس أهل البیت و یُطهَّرکُم تَطهیراً؛
سلام بر شما اي اهل بیت من، هنگام نماز است، هنگام نماز است. خداوند فقط می خواهد پلیدي و گناه را از شما اهل
.( بیت دور کند و شما را کاملًا پاك سازد.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 63 ، ش 2
. تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 86 ؛ اسد الغابه، ج 5، ص 174
اسد الغابه، ج 5، ص 174 ؛ (آیه 32 از سوره احزاب).
ابو الکنود وائلی
.( را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده است.( 1 « ابوالکنود » شیخ طوسی
ابو » ذکر کرده و می افزاید: به نقل « عمرو » و یا « سعید » یا « عویمر » یا « عامر » و نام پدرش را « عبداللَّه » ابن حجر، نام وي را
وي عصر جاهلیت را درك کرده است و از راویان حدیث از علی بن ابی طالب علیه السلام، ابن مسعود، خباب بن « موسی
.( است.( 2 « ابن حیان » ارت و ابن عمر می باشد و مورد وثوق
.( ابوالکنود در جنگ صفین حضور داشته و سخنانی از معاویه بن حدیج در آن معرکه سخت و خونین نقل می کند.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 38
تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 239 و به اسد الغابه، ج 5، ص 283 مراجعه کنید.
. شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 91
ابو الولید بجلی
.( را از اصحاب امام علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1 « ابو الولید » ، شیخ طوسی
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 37
ابو الهیثم بن تیهان (مالک بن تیهان)
اشاره
است. او از چهره هاي سرشناس قبیله اوس و از « ابو الهیثم بن تیهان » مالک فرزند تیهان فرزند مالک انصاري و معروف به
اصحاب جلیل القدر رسول خداصلی الله علیه و آله و یکی از برجسته ترین یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه
السلام است. قبل از ظهور پیامبر، از بت و بتکده متنفر بود و به وحدانیت و یگانگی خدا ایمان داشت و اعتقاد خود را آشکارا
اظهار می نمود. وي اشعاري در رثاي پیامبر و تجلیل از مقام شامخ امیرالمؤمنین علیه السلام سروده است. ابن تیهان در تمامی
غزوه هاي صدر اسلام در رکاب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله جنگید( 1) و از کسانی است که روایت غدیر را نقل کرده
.( است.( 2
اظهار ایمان و اسلام او در مکه
از مدینه به مکه آمد و با « اسعد بن زراره » بسیاري از مورخان نوشته اند: ابو الهیثم (مالک بن تیهان) نخستین کسی است که با
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ملاقات کرد، و به آن حضرت ایمان آورد و به مدینه بازگشت و اسلام خود را آشکار نمود، و
سپس در میان هیئت بلند پایه انصار مدینه که هفتاد نفر بودند، براي ملاقات با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وارد شهر مکه
شده و در عقبه با آن حضرت ملاقات کردند و آیین اسلام را پذیرفتند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گرویدند. او یکی
از نقباي دوازده گانه( 1) است و با جهاد خود اسلام را نصرت بخشید.
*****
نقیب در لغت به معناي ضامن است، و کسانی را می گویند که اسلام قوم خود را ضمانت کرده اند (الغدیر، ج
2، ص 69 ) و این دوازده نفر، نُه نفر از قبیله خزرج بودند و سه نفر از قبیله اوس که این سه شخصیت از قبیله اوس که همگی از
انصار بودند، عبارتند از: ابو الهیثم بن تیهان، اسید بن حضیر و سعد بن خثیمه.
عقد برادري با عثمان بن مظعون
پیامبر عالیقدر اسلام صلی الله علیه و آله بعد از هجرت به مدینه و قبل از جنگ بدر (هشت ماه پس از هجرت) در یک آیین و
مراسم اسلامی بین هر دو نفر از اصحاب خود عقد اخوت و برادري برقرار کرد تا چون دو برادر مراقب و یار یکدیگر باشند؛
البته آن حضرت در این کار خداپسندانه شخصیت و روحانیت طرفین را مراعات می نمود و از این رو براي خود، علی بن ابی
عثمان » را با « ابو الهیثم بن تهیان » طالب را انتخاب کرد و او را برادر خویش قرار داد، و بین ابوبکر و عمر عقد اخوت خواند و
.( برادر قرار داد.( 1 « بن مظعون
*****
. طبقات الکبري، ج 3، ص 448 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 120 ؛ مستدرك حاکم، ج 3، ص 323
مخالفت ابو الهیثم با خلافت ابوبکر
براء بن عازب، صحابی رسول خدا می گوید: پس از مشاهده سقیفه به شدت نگران شدم، ولی اندوه درونی را فرو خوردم و
به فکر چاره افتادم. شبانه به سراغ مقداد، سلمان، ابوذر، عباده بن صامت، ابو الهیثم بن تیهان، حذیفه و عمار یاسر رفتم و با
آنان براي بازگرداندن خلافت به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله صحبت کردم، آنان می خواستند خلافت را به شورایی
.( مرکب از مهاجران برگردانند (که در رأس مهاجران، حضرت علی علیه السلام بوده است).( 1
از نقل این جریان روشن می شود که ابو الهیثم چون سایر اصحاب بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله نگران جانشینی خاندان
پیامبر صلی الله علیه و آله و در رأس آنان حضرت علی علیه السلام بوده است و با خلافت ابوبکر موافق نبوده است.
دوازده( 2) نفر از مخالفان
ابو » ، خلافت ابوبکر، روز جمعه اي پاي منبر پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند و هر کدام مقابل ابوبکر سخنانی ایراد کردند
برخاست و گفت: « خزیمه بن ثابت » از جمله این جمع بود که پس از « الهیثم بن تهیان
یا أبابکر، انا أشهد علی النبی صلی الله علیه و آله أنه أقام علیاً فقالت الانصار: ما أقامه الا للخلافه، و قال بعضهم: ما اقامه الا
لیُعلم الناس أنّه ولیُّ مَن کان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله مولاه، فقال صلی الله علیه و آله: ان اهل بیتی نجوم أهل الأرض
فَقدِّموهم و لا تُقدّموهم؛
اي ابوبکر، من شاهد بودم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام را (در غدیر خم) بلند کرد، جمعی از
انصار گفتند: او را بلند نکرد مگر براي خلافت و جانشینی خود و بعضی دیگر گفتند: او را بلند کرد تا به مردم بفهماند هر
کس پیامبر را دوست دارد علی را نیز دوست بدارد. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اهل بیت من چون ستارگان روي
زمین هستند، آنها را مقدم بدارید و بر آنان پیشی نگیرید.
ابو الهیثم، این حدیث را نقل کرد و نشست و سایرین برخاستند و با ابوبکر درباره تقدم علی علیه السلام بر او احتجاج کردند.
.(3)
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 219
- دوازده نفر عبارتند از: 1 - خالد بن سعید بن عاص 2 - مقداد بن اسود 3 - اُبیّ بن کعب 4 - عمار یاسر 5 - ابوذر غفاري 6
- سلمان فارسی 7 - عبداللَّه بن مسعود 8 - بریده اسلمی (از مهاجرین) 9
خزیمه بن ثابت (ذو الشهادتین) 10 - سهل بن حنیف 11 - ابو ایوب انصاري 12 - ابو الهیثم بن تیهان (و تعدادي دیگر از
انصار بودند).
. 464 ، باب اثنی عشر، ح 4 - ر. ك: خصال صدوق، ج 2، ص 461
پشتیبانی ابو الهیثم از خلافت امیرمومنان
اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از کشته شدن عثمان در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله به مشورت و گفت و
گو پرداختند تا ببینند چه کسی عهده دار خلافت آنان شود، چون مسجد مملو از جمعیت شد، در آن جمع عمّار یاسر، ابوایوب
انصاري، مالک بن عجلان، رفاعه بن مالک و ابوالهیثم بن تیهان نظر دادند که باید امیرالمؤمنین علیه السلام را به خلافت و
جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله برگزینند و در آن جا فضل و سابقه و جهاد و قرابت آن حضرت را یادآور شدند و
مردم را به موقعیّت ممتاز حضرت علی علیه السلام آگاه نمودند.
از جمله مطالبی که با مردم در میان گذاشتند، این بود که: ما اینک به خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام راضی و خشنود هستیم
و شما اي مهاجرین و انصار و اي دیگر مردم، به خواست خداوند براي خودمان و شما از هیچ خیري فروگذار نیستیم و علی
علیه السلام چنان است که خود به خوبی او را می شناسید و ما جایگاه و منزلت هیچ کس را مانند او نمی دانیم که بتواند این
کار مهم را به دوش بکشد و سزاوارتر از او باشد.
آن گاه همه مردم گفتند: ما به خلافت علی بن ابی طالب راضی شدیم و او همان است که شما گفتید، بلکه بهتر
از آن است و همگان برخاستند و به حضور امیرالمؤمنین رسیدند و با آن حضرت بیعت کردند.( 1). پس از آن که مردم به
راهنمایی و هدایت بزرگان اصحاب چون عمار یاسر، ابو الهیثم و ابو ایوب انصاري آماده بیعت با امیرالمؤمنین علی علیه السلام
شدند، اول کسی که برخاست و دست بیعت با آن حضرت داد، طلحه و زبیر بودند، سپس مهاجرین و انصار برخاستند و بیعت
کردند و به دنبال بیعت آنان، سایر مردم بیعت نمودند. عمار یاسر و ابو الهیثم از مردم براي حضرت بیعت می گرفتند و به مردم
می گفتند:
بیعت می کنیم با شما مردم بر طاعت خدا و سنت رسول خدا و اگر غیر این باشد و ما وفا نکنیم، پس شما اطاعت ما نکنید و
بیعتی به گردن شما نداریم و قرآن امام ما و امام شما باشد (تا آخر حدیث).
*****
. ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 8 و ج 7، ص 36
سخنان خیرخواهانه ابو الهیثم در آستانه حرکت به بصره
هنگامی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام از حرکت طلحه و زبیر و عایشه از مکه به سمت بصره، آگاه گردید، منادي ندا داد و
به مسجد فرا خواند. اصحاب و یاران امام علیه السلام در مسجد تجمع کردند و حضرت امیر « الصلاه جامعه » مردم را با فریاد
علیه السلام پس از حمد و ثناي الهی، خطبه اي براي اجتماع کنندگان ایراد نمود، و در عظمت پیامبر صلی الله علیه و آله و
برتري خود در امر خلافت و نیز درباره پیمان طلحه و زبیر و نقض آن و رفتن این دو به بصره و ایجاد فتنه و آشوب سخن
فرمود و مردم را براي
برخاست و عرض کرد: اي امیر مؤمنان، « ابوالهیثم بن تیهان » حرکت به جانب بصره و جنگ با ناکثین فراخواند؛ در همین حال
حسادت قریش به شما به دو گونه است: بزرگان و صلحاي آنان به فضل و منقبت و به علو درجه معنوي شما رشک می ورزند
و غبطه می خورند و می کوشند تا فضایل شما را به دست آورند و امّا حسادت اراذل قریش که خطرناك هم هست به گونه
اي است که کردار نیک شان را تباه می کند و بار گناهشان را سنگین تر می سازد، آنان در حسادت به منزلت بلند و جایگاه
رفیع شما نزد خدا و رسولش و نزد امت تا جایی پیش رفته اند که حتی راضی نمی شوند که خود را با شما برابر ببینند و در
اندیشه آنند که در نیابت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و اداره امور مسلمین، از شما سبقت گرفته و بر شما تقدم جویند.
امیدوارم خداوند متعال آنان را از رسیدن به مقصود بی پایانشان در این میدان واژگون گرداند.
ما می دانیم که تو شایسته ترین مرد قریش و سزاوارترین آنان به مسند خلافتی، چرا که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را در
حیاتش یاري کردي و حقوق او را در مرگش ادا نمودي، به خدا سوگند که آتش فتنه و ظلم قریش، فقط دامان خودشان را
خواهد گرفت (و اعمال خودشان را خواهد سوزاند و اعمالشان را تباه خواهد ساخت. و عواقب وخیم این نافرمانی سرانجام
دامن گیر خودشان خواهد بود)، و ما هم یا امیرالمؤمنین همه انصار و یاران توایم، پس به هر
«. چه که می خواهی فرمان بده
سپس اشعاري در این باره سرود. امیرالمؤمنین علیه السلام او را به دعاي خیر پاداش داد، سپس دیگران برخاستند و هر کدام
.( مانند ابوالهیثم از حرکت به سوي بصره و جنگ با ناکثین، امام علیه السلام را تأیید نمودند.( 1
*****
. ر. ك: امالی مفید، ص 154 ، مجلس 19 ، ح 6
سخنان آتشین ابو الهیثم در صفین
ابوالهیثم در یکی از روزهاي جنگ صفین، صفوف سپاه عراق از لشکریان علی علیه السلام را منظم کرد و سپس آنان را با
سخنان گرم و آتشین براي حمله به شامیان آماده کرد و چنین گفت:
اي اهل عراق، اینک میان شما و پیروزي نزدیک و با میعادگاه هایتان در بهشت فاصله اي کمتر از یک روز است، پس با قدم
هاي استوار و صفوف منظم به استقبال بهشت بروید، امروز جمجمه هاي خود را ساعتی به خدایتان عاریت دهید و از او
استعانت جوئید و با دشمنان خدا و دشمنان خودتان پیکار کنید و آنان را بکشید، که خدایشان آنها را بکشد، و آنان مضمحل
و متواري می گردند و در این راه صبور باشید چرا که زمین از آن خداست و هر که را بخواهد وارث آن می گرداند، اما
.( حُسنِ عاقبت همانا از آنِ پرهیزکاران خواهد بود.( 1
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 109
شهادت ابو الهیثم
بی شک ابو هثیم در جنگ صفین و در راه دفاع از آرمان ولایی خود به دست سربازان و لشکریان فریب خورده معاویه به
شهادت رسیده است.
محدثان و مورخان معتبري مانند شیخ طوسی، ابن ابی الحدید، نصر بن مزاحم، ابن سعد و ابن اثیر به این مطلب تصریح کرده
تلاش دارند که مرگ ابو الهیثم را قبل از زمان « ابن قتیبه » اند. بر خلاف برخی از مورخان معتبر،( 1) تعدادي متعصب مثل
خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام اعلام نمایند تا بدین وسیله فضایل و مناقب امیر مؤمنان علیه السلام و صحابی بزرگی مثل ابو
الهیثم را در رکاب آن حضرت در صفین انکار نمایند، ولی با توجه به صراحت کلمات جمعی
از محدثان و مورخان و نیز خطبه دردمندانه امام علیه السلام (در واپسین روزهاي عمر پر برکت خود که به یاد شهداي صفین
أین عمار، أین ابن التیهان...؛ کجایند عمار و ابن تیهان و ذوالشهادتین... آنان که پیمان جانبازي بستند و دعوت امام » : فرمود
.((2)«.... خود را براي جهاد در راه خدا پذیرفتند
امیرالمؤمنین علیه السلام در شهادت این بزرگ صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار اندوهگین شد و نام او را در ردیف
عمار یاسر، ذوالشهادتین و مالک اشتر قرار داد و در خطبه اي نام ایشان را با آه و اندوه به زبان آورد؛ زیرا چند روز قبل از آن
به شهادت برسد، خطبه بسیار مهمی براي مردم کوفه ایراد « ابن ملجم مرادي » که امیرالمؤمنین علیه السلام توسط اشقی الاشقیاء
نمود و مردم را براي جنگ با معاویه تشویق کرد، چون حضرت در زمان ایراد این خطبه، سپاه عظیمی تدارك دیده بود و قصد
داشت براي خشکاندن ریشه نفاق و تزویر و خیانت، به سوي صفین یا شام حرکت کند و مجدداً با معاویه بجنگد، لذا براي
تهییج اصحاب و تحریک غیرت آنان و براي زمینه سازي روحی و معنوي سربازان خود خطبه مهمی ایراد فرمود.
امام علیه السلام در این خطبه تاریخی، به ضایعه دردناك شهادت ابو الهیثم و بزرگانی چون عمار و ذوالشهادتین اشاره می
کند و آنان را اسوه زهد و تقوا و عمل به کتاب خدا و پیروي از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سمبل یک مجاهد سلحشور
و یک رزمنده خستگی ناپذیر معرفی می نماید و در فراق و فقدانشان اشک ماتم می ریزد و آه
حسرت سر می دهد و می فرماید:
أین إخوانی الذینَ رَکِبوا الطریق، و مَضَوا علی الحَقّ، أین عمّار، أین ابن تیهان، أین ذُو الشهادتین؟ و أین نُظرائُهم مِن إخوانِهمُ
الذینَ تَعاقَدُوا عَلی المُنیه و أبْردَ بِرؤوسِهم إلی الفجره؟
أوِّه علی إخوانی الذینَ تَلوا القران » : ثم ضرب علیه السلام بیده علی لحیته الشریفه الکریمه، فأطال البکاء ثم قال علیه السلام
«. فَأحکموه، و تدبَّروا الفُرضَ فأقاموه، أحیوا السّنَّه و أماتُوا البدعه، دُعُوا لِلجهاد فأجابوا، و وَثِقُوا بِالقائِدِ فاتَّبعوه
الجهاد، الجهاد، عبادَ اللَّه، ألا و إنّی مُعسکرٌ فی یومی هذا، فَمَن أراد الرَّواح إلی اللَّه فَلْیَخرجُ. » : ثم نادي بأعلی صوته
کجایند برادرانم، آنان که به راه افتادند و تا واپسین لحظات عمر بر طریق حق و جاده صواب ماندند، عمّار بن یاسر کجاست؟
ابن تیهان کجاست؟ ذوالشهادتین کجاست؟ کجایند امثال و مانند این بزرگان؟ دیگر برادرانشان چه شدند؟ آنان که پیمان
جانبازي و جانفشانی بستند. آنان که سر دادند و سرهایشان چون متاعی نفیس و گرانبها براي ستمگران و از خدا بی خبران
«. فرستاده می شد
اي» : سپس حضرت علیه السلام، دست رو محاسن شریفش گذاشت و مدتی بس طولانی گریست پس از آن مجدداً فرمود
واي بر دوستانم، اي دریغ بر برادرانم، آنان که کتاب خدا را خواندند و به کار بستند و فرایض را شناختند و اقامه کردند، سنت
پیامبر را احیا نمودند و اساس بدعت را برچیدند، به جهاد خوانده شدند و اجابت نمودند، به امام خود پیوستند و از او اطاعت
کردند.
آن گاه با صدایی بسیار بلند فرمود:
اي بندگان خدا، پیش به سوي جهاد، پیش به سوي جهاد بدانید که من از امروز براي عزیمت به سوي دشمن آماده
.( ام پس هر که می خواهد که به سوي پروردگارش کوچ کند به اردوگاه برود....( 3
*****
رجال طوسی، ص 63 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 10 ، ص 107 ؛ وقعه صفین، ص 365 ؛ طبقات الکبري، ج 3، ص 449 ؛ اسد
. الغابه، ج 4، ص 274
شرح مختصري از خطبه امام علیه السلام را ذیلًا در متن آورده ایم.
. نهج البلاغه، خطبه 182
ابو الیسر انصاري (کعب بن عمرو)
است که از اصحاب رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علی « کعب بن عمرو انصاري » ، نام اصلی ابو الیسر
.( علیه السلام به شمار می رود.( 1
یا أیها الذین آمنوا اتقوا اللَّه و ذَروا ما بقی مِن الرِّبوا إن » شیخ طوسی می نویسد: وي همان کسی است که وقتی آیه شریفه
من راضی » : نازل شد، گفت « فلکم روؤس أموالکم » و سپس که آیه « ربا خواري را رها کردم » : نازل شد، گفت « کنتم مؤمنین
من به بدهکارانم مهلت می » : نازل شد، گفت « و ان کان ذوعسره فنظره الی میسره » و چون آیه « شدم به رئوس و اصل اموالم
.(2).« همه اموالم را صدقه دادم » : گفت « و إن تَصدَّقُوا خیرٌ لکم إن کنتم مؤمنین » : و هنگام نزول آیه « دهم
ابوالیسر در بیعت عقبه حضور داشت و از اصحاب بدر است. هم چنین او در جنگ هاي دیگر اسلام رسول خدا صلی الله علیه
و آله را همراهی کرد و سپس از یاران علی علیه السلام در جنگ صفّین بود، و در سال 55 هجري در مدینه دنیا را وداع گفت.
.(3)
*****
. ر. ك: رجال طوسی، ص 27 ، ش 3 و ص 56 ، ش 3 و ص 63 ، ش 13
. همان، ص 64 ، ش 21
اسد الغابه، ج 5، ص 323 ؛ ر. ك: وقعه صفین،
. ص 506 و تهذیب التهذیب، ج 6، ص 577
ابو امامه باهلی (صدي بن عجلان)
اشاره
شهرت داشت. وي در مصر می زیست و بعدها به حمّص (از توابع شام) نقل « ابو امامه » او از طایفه باهلی بود و به کنیه اش
مکان کرد. او از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است که روایات بسیار زیادي از آن حضرت صلی الله علیه و آله نقل
کرده است. او در سال 81 و به قولی 86 هجري در شام درگذشت، او آخرین صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله بود که از دنیا
.( در شام بوده است.( 2 « عبداللَّه بن بشر » رفت.( 1) ولی گفته شده که آخرین صحابی که دار دنیا را وداع گفته
ابو امامه، در آغاز خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام با آن حضرت بیعت کرد و در زمره اصحاب آن حضرت درآمد.( 3) در
کناره گیري کرد. « ابو الدرداء » جنگ صفین حضور داشت ولی حق برایش روشن نشد و از صحنه جنگ به همراه
در مجلس معاویه
*****
که در بالا آمده، ندارد؛ زیرا او آخرین صحابی بدري بوده که از میان اصحاب « ابوالیسر انصاري » این قول منافاتی با وفات
پیامبر از دنیا رفته است، اما ابو امامه صحابی غیر بدري پیامبر بوده است.
اسد الغابه، ج 3، ص 16 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 457 ؛ سفینه البحار، ج 1، ص 35 ماده آمن.
. رجال طوسی، ص 65
در مجلس معاویه
با این که ابو امامه در صفین در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام جنگ نکرد اما محبت قلبی خود را به آن حضرت کتمان نمی
نمود، لذا روزي بر معاویه وارد شد و مورد عنایت و محبّت بسیار وي قرار گرفت، معاویه دستور داد غذا آوردند، وقتی ابو
امامه به خوردن غذا مشغول بود، معاویه براي جذب
او به سر و صورت وي عطر می مالید و پس از صرف غذا هم دستور داد، کیسه اي از دینار طلا به وي دادند، آن گاه گفت:
اي ابوامامه، تو را به خدا سوگند من بهترم یا علی بن ابی طالب؟
ابو امامه گفت:
اي معاویه، اگر مرا قسم هم نمی دادي نیز عقیده خود را ابراز می کردم و مکنون قلبی ام را پنهان نمی داشتم، به خدا سوگند،
علی علیه السلام بهتر و بزرگوارتر از توست؛ زیرا قبل از تو اسلام آورد و به پیغمبر خدا از تو نزدیک تر است و در راه اسلام با
مشرکان بیش از تو جنگیده است. اي معاویه آیا نمی دانی علی کیست؟ او پسر عموي پیامبر و همسر دخترش فاطمه - سیده
زنان عالم - و پدرِ حسن و حسین دو سرورِ جوانان بهشت، و برادرزاده حمزه سیدالشهدا، و برادر جعفر طیار است.
اي معاویه، تو کی می توانی با علی برابري کنی؟ اگر فکر می کنی که من در برابر این احترام هاي دروغین و بخشش مال در
حقم، تو را بر وي ترجیح می دهم و مؤمن پیش تو آمده و کافر برمی گردم، سخت در اشتباهی.
ابو امامه این سخنان را بیان کرد و بی درنگ برخاست و کیسه طلا را زمین گذاشت و بیرون رفت. معاویه انتظار چنین
برخوردي را از وي نداشت، اما در عین حال براي نزدیک کردنش کیسه پول ها را برداشت و به دنبال او رفت، ولی هر چه
لا و اللَّه، لا أقبل منک دیناراً واحداً؛ به خدا قسم، حتی یک دینار هم از » : اصرار کرد، وي نپذیرفت و گفت
.(1)«. تو قبول نمی کنم
در پایان به یک حدیث از ابو امامه اشاره می کنیم، و به این بخش خاتمه می دهیم:
شنیدم که می گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: « ابو امامه باهلی » می گوید از « نضال بن جبیر »
اکفلوا لی بستٍّ أکفل لکم بالجنه؛ اذا احدَّثَ أحدُکم فلا یکذب و إذا أوتمن فلا یخن، و اذا وعد فلا یخلف، غُضوا أبصارکم و
کُفُّوا أیدیکم و احفظوا فروجکم؛
شش چیز را براي من ضمانت کنید که انجام دهید، من برایتان بهشت را ضمانت می کنم: 1 - اگر سخن می گویید، دروغ
نگویید؛ 2 - اگر امین قرار گرفتید، خیانت نکنید؛ 3 - اگر وعده می دهید، از آن تخلف نکنید. 4 - چشم هاي خود را ببندید
(و به حرام چشم نیندازید)؛ 5 - دست را (از انجام حرام) نگاه دارید؛ 6 - عورت خود را حفظ کنید (و مرتکب گناه نشوید).
.(2)
*****
. بحار الانوار، ج 42 ، ص 180
. اسد الغابه، ج 5، ص 138
ابو ایوب انصاري (خالد بن زید خزرجی)
اشاره
نام او خالد بن زید بن کلیب (کعب) بن ثعلبه خزرجی مدنی و کنیه اش ابوایوب انصاري و همگان او را هم به اسم و هم به
.( کنیه اش می شناسند.( 1
ابوایوب از بزرگان اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است که در جنگ بدر و دیگر غزوه هاي پیامبر شرکت کرده
است. وي از سابقین در اسلام است و در بیعت عقبه در مکه مکرمه جزو آن هفتاد نفري بود که با رسول خدا صلی الله علیه و
آله مخفیانه بیعت و حضرت را به مدینه دعوت کردند و در این بیعت، هر گونه حمایت و
فداکاري را برعهده گرفتند؛ و رسول خدا صلی الله علیه و آله در عقد اخوتی که بین اصحاب برقرار کرد، بین ابو ایوب و
مصعب بن عمیر عقد برادري خواند، او از یاران مخلص و حامیان خاص امیرالمؤمنین علیه السلام گردید و در جنگ هاي
جمل، صفین و نهروان سالار سپاه و از پیشتازان در رکاب آن حضرت بوده است.( 2) وي به هنگام ورود پیامبر صلی الله علیه و
.( آله به مدینه، مهمان دار ایشان بود.( 3
ارادت و اخلاص ابو ایوب به امیر المؤمنین
ابو ایوب و نقل حدیث غدیر
اقامه نماز جماعت ابوایوب، به جاي عثمان
ابو ایوب در جنگ هاي عصر خلافت علی
حضور در جنگ صفین
حضور در نهروان
دلاوري ابو ایوب در نهروان
صراحت و حق گویی ابو ایوب در برابر معاویه
فرار ابو ایوب از مدینه
رحلت ابو ایوب
*****
، ر. ك: الاصابه، ج 2، ص 234 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 10 ، ص 112 ؛ رجال طوسی، ص 40 ، ش 1؛ طبقات الکبري، ج 1
. ص 236 ؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 61
ر. ك: اسد الغابه، ج 5، ص 143 ؛ الاصابه، ج 2، ص 234 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 10 ، ص 112 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص
.153
می نامیدند و پس از هجرت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به « یثرب » تا قبل از هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله، این شهر را
شهرت یافت. « مدینه الرسول »
ارادت و اخلاص ابو ایوب به امیر المؤمنین
ابو ایوب، هیچ گاه ایمان و ارادتش نسبت به ولایت و جانشینی امیر المؤمنین علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله کم
نشد و همواره به توصیه هاي رسول خدا صلی الله علیه و آله در حق اهل
.( بیت علیهم السلام گوش جان سپرده و در راه تحقق این امر الهی از هیچ تلاشی فروگذار نبود.( 1
افرادي که با خلافت ابوبکر صریحاً مخالفت کردند و علی بن ابی طالب علیه السلام را بر او مقدم شمردند، دوازده نفر از
مهاجرین و انصار بودند( 2) که هر کدام سخنی در برابر مردم و ابوبکر ایراد کردند، از جمله آنان ابوایوب انصاري است که
بعد از سهل بن حنیف برخاست و به ابوبکر چنین گفت:
از خدا بترسید و در باره اهل بیت پیامبرتان ظلم نکنید و امر خلافت و رهبري جامعه را به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و
آله باز گردانید، که همانا شما و ما در این جا و جاهاي دیگر به تکرار از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیده ایم که می فرمود:
.( این را گفت و نشست.( 3 «. اهل بیت من به امر خلافت و رهبري امت اسلامی از شما سزاوارترند
*****
. ر. ك: وقعه صفین، ص 93 ؛ الجمل، ص 105 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 7، ص 36 و 39
آمده است. « ابو الهیثم بن تهیان » اسامی دوازده نفر مذکور و شرح بیشتر این واقعه در شرح حال
آمده است. « ابو الهیثم بن تهیان » اسامی دوازده نفر مذکور و شرح بیشتر این واقعه در شرح حال
ابو ایوب و نقل حدیث غدیر
می گوید: من در خدمت حضرت علی علیه السلام نشسته بودم که ناگهان گروهی نقاب دار از راه « رباح بن حارث نخعی »
«. السلام علیک یا مولانا؛ سلام بر تو اي مولا و سرور ما » : رسیدند و خطاب به ایشان گفتند
امیرالمؤمنین علیه السلام سلام آنها را پاسخ داد و بعد فرمود: چگونه مرا مولاي خود می خوانید، مگر نه
این که شما عده اي از اعراب بادیه نشینید؟ گفتند: آري، اما از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدیم که در روز غدیرخم
فرمود:
مَن کنتُ مَولاه فعلیٌ مولاه، اللهم والِ مَن وَالاه، و عادِ مَن عادَاه، و انصُر مَن نَصَره، و اخذُل مَن خَذَله؛
هرکس من مولاي اویم علی نیز مولاي اوست، خداوندا، یاران او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن، و کسی که او را یاري
کند، یاریش فرما و کسی که او را خوار کند، مخذولش گردان.
راوي می گوید: حضرت علیه السلام با شنیدن این سخنان تبسمی بر لب نشاند به گونه اي که دندان هاي آن حضرت علیه
السلام دیده شد. سپس فرمود: اي مردم شاهد باشید که پیامبرتان در حق من چه فرموده و چگونه شما را به یاري من فرمان
داده است.
رباح می گوید: طولی نکشید که این گروه نقاب دار به سوي مرکب ها و بارهاي خود بازگشتند و من آنان را دنبال کردم و
ابو » - از یکی از آنان پرسیدم، شما که هستید؟ گفت: ما گروهی از انصاریم و آن یکی هم - اشاره به شخص خاصی کرد
صاحب منزل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است. راوي گوید: من جلو رفتم و به حضور وي رسیدم و با او « ایوب انصاري
.( مصافحه کردم.( 1
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 208
اقامه نماز جماعت ابوایوب، به جاي عثمان
در سال 35 هجري، هنگامی که مهاجر و انصار، عثمان را به علت انحرافات و بدعت هایی که گذاشته بود، از ورود به مسجد و
مؤذن مسجد نزد حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام آمد و « سعد قَرظ » . اقامت نماز جلوگیري کردند
گفت: اکنون که خلیفه از امامت نماز منع شده است، چه کسی باید با مردم نماز بگزارد؟ حضرت علی علیه السلام فرمود:
.(1)«. ادعوا خالد بن زید؛ به خالد بن زید (ابو ایوب) بگویید که نماز جماعت را با مردم اقامه کند »
*****
. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 300
ابو ایوب در جنگ هاي عصر خلافت علی
ابو ایوب انصاري جزو آن دسته از بزرگان اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که در جنگ هاي جمل و صفین در
کنار حضرت علی علیه السلام بوده و در رکابش شمشیر زده است و در جنگ نهروان در مقدمه سپاه و پیشاپیش براي جنگ با
.( خوارج پیش می رفته است.( 1
*****
. شرح ابن ابی الحدید، ج 10 ، ص 17
حضور در جنگ صفین
صاحب منزل پیامبر صلی الله علیه و آله که شخصیتی بزرگ و سرور انصار و از شیعیان « ابو ایوب انصاري » معاویه براي
1) - که در آن روز، کارگزار )« زیاد بن سمیه » حضرت علی علیه السلام بود، نامه اي نوشت و در همان زمان نامه اي هم براي
حضرت علی علیه السلام بر بخشی از فارس بود - نگاشت.
لا تنسی شیباء أبا عُذرتها و لا قاتل بِکرها؛ به تو اعلام می کنم که هیچ زن زفاف » : نامه معاویه به ابو ایوب فقط یک سطر بود
و به نقل عمرو بن «. دیده اي، مردي را که دوشیزگی و بکارت او را از میان برده و نیز قاتل اولین فرزند اوست، از یاد نمی برد
شمر، معاویه در پایان نامه اش اشعاري در تهدید ابو ایوب و یاران حضرت نسبت به قتل عثمان، نوشته بود.
ابو ایوب چون مقصود معاویه را از نامه ندانست به حضور حضرت علی علیه السلام آمد و گفت: معاویه نامه اي براي من
نوشته که مقصودش را نمی دانم.
«. مقصود معاویه این است که من هرگز کشتن عثمان را فراموش نمی کنم » : امام علیه السلام وقتی نامه را خواند، فرمود
ابو ایوب با اجازه امیرمؤمنان علیه السلام، نامه معاویه را پاسخ داد و یادآور شد
اي معاویه، تو با این مثلی که نوشته بودي: زن زفاف دیده هرگز مردي که بکارت او را از بین برده و نیز قاتل اولین فرزند » : که
خود را فراموش نمی کند و این مثل را در مورد کشتن عثمان آورده بودي. اي معاویه، ما عثمان را نکشته ایم، بلکه آن کسی
و مردم شام را از یاري عثمان بازداشت و آرزوي مرگ وي را می نمود، تو بودي و او به دست انصار کشته « یزید بن اسد » که
.(2)«. نشده است، بلکه دیگران او را به قتل رساندند
*****
شرح حال زیاد را در همین کتاب آورده ایم، ملاحظه نمایید.
. منتخب کنز العمال در حاشیه مسند، ج 5، ص 451 ؛ و ر. ك: ارجح المطالب، ص 603
حضور در نهروان
وقتی که خوارج نهروان آماده جنگ با امیرالمؤمنین علی علیه السلام شدند، حضرت علی علیه السلام صحابی بزرگ رسول
را که در رکابش بود، به سوي خوارج فرستاد؛ ولی گفتار سعد هیچ تأثیري « قیس بن سعد بن عباده » خدا صلی الله علیه و آله
در روحیه خصمانه آنها نگذاشت و هم چنان بر طبل جنگ و مخالفت با حضرت می کوبیدند. امام علیه السلام دوباره براي
را به سوي آنان فرستاد تا با صحبت و گفت و گو و موعظه و نصیحت جلو « ابو ایوب انصاري » اتمام حجت صحابی بزرگ
خونریزي را بگیرد. ابو ایوب وقتی مقابل خوارج قرار گرفت، آنها را مخاطب قرار داد و چنین گفت:
اي بندگان خدا، ما و شما بر همان عهد و پیمان سابق پایداریم، و میان ما و شما اختلافی نیست، پس چرا این گونه در برابر ما
لشکر آراسته اید و کمر به قتل
ما بسته اید؟!
انّا لو تابعناکم الیوم حکّمتم غداً؛ اگر امروز هم فرمان » : خوارج در پاسخ او به دلیل واهی و بی منطقی تمسک کرده و گفتند
شما را گردن نهیم و تابعیت شما را بپذیریم، باز شما چون گذشته، تن به تحکیم می دهید و حکم خدا را به غیر خدا وامی
«. گذارید
ابو ایوب گفت: شما را به خداوند سوگند می دهم که مبادا از ترس حوادثی که شاید هرگز تکرار نشود، پیشاپیش فتنه اي
.( برانگیزید و آتش جنگی را شعله ور سازید.( 1
امیر مؤمنان علیه السلام باز هم براي نجات افراد فریب خورده و این که شاید بتواند با مذاکره و گفت و گو جنگ را تبدیل به
صلح و دوستی کند، غیر از پیام ها و اعزام نمایندگان، براي آخرین بار جهت هشدار، پرچمی به دست ابوایوب انصاري داد تا
در میان خوارج رفته و امان امیرالمؤمنین علیه السلام را به آنان اطلاع دهد، ابو ایوب پرچم را گرفت و نزدیک آن گروه جاهل
آمد و فریاد برآورد:
راه بازگشت باز است، هر کس زیر این پرچم بیاید در امان است و هرکس قتلی نکرده و متعرض کسی نشده و کسی که به
کوفه یا مدائن برود و از این گروه فاصله بگیرد او نیز در امان است، ما اگر خون برادران بی گناه خود را از قاتلان آنها قصاص
کنیم، دیگر نیازي به ریختن خون شما نیست.
از میان « فروه بن نوفل اشجعی » در این هنگام جمعی از فریب خورد گان نهروانی در قالب پانصد نفر از خوارج به سرکردگی
رفتند « بندنیجین و دسکره » جمع خارج شده و به محلی در اطراف نهروان به نام
و عده اي هم متفرقه از گروه خوارج جدا شده و به کوفه بازگشتند، و حدود صد نفر هم زیر پرچم ابو ایوب گرد آمدند و امام
علیه السلام توبه همه آنان را پذیرفت و باقی مانده خوارج که به قول طبري 2800 نفر و به قول ابن اثیر 1800 نفر بودند، بر
.( براي جنگ با امام علیه السلام آماده شدند.( 2 « عبداللَّه بن وهب راسبی » مخالفت خود اصرار ورزیدند و به فرماندهی
*****
. کامل ابن اثیر، ج 2، ص 404 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 83
. ر. ك: کامل ابن اثیر، ج 2، ص 405 ؛ تاریخ طبري، ج 5، ص 86 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 272
دلاوري ابو ایوب در نهروان
حجت را بر « قیس بن سعد » ابن ابی الحدید از ابوالعباس مبرد نقل می کند: امیر مؤمنان علی علیه السلام هنگامی که با اعزام
خوارج تمام کرد، دریافت آنها حاضر به مذاکره و ترك مخاصمه و قتال نیستند و هم چنان بر جنگ و خون ریزي اصرار می
لا تَبدؤوهم بقتال حتی یَبدءُکم؛ » : ورزند، باز هم حضرت طبق روش و سنت رسول اللَّه صلی الله علیه و آله به یاران خود فرمود
«. شما آغازگر جنگ نباشید تا آنان جنگ را شروع نمایند
در این میان مردي از خوارج بیرون آمد و با حمله به لشکریان امام علیه السلام و کشتن سه نفر از یاران حضرت، جنگ را
آغاز نمود و به هنگام حمله چنین رجز می خواند.
أقتلهم و لا أري علیاً
.( ولو بدأ أوجرتُه الخِطَیا( 1
- آنها را می کشم و علی را نمی بینم و اگر خود علی هم آشکار شود، به او نیزه خواهم زد.
امیر مؤمنان علیه السلام براي آن
که جواب آن مرد نادان را داده باشد، خود به مصاف او رفت و بلافاصله با ضربه شمشیري او را روي زمین انداخت. مرد
یا » : نهروانی چون شمشیر علی علیه السلام را بالاي سر خود دید و دانست راه نجات و فرار ندارد، به پندار باطل خود گفت
از سران خوارج که شاهد و ناظر « عبداللَّه بن وهب راسبی » اما «. حبّذا الرَّوحه الی الجنه! آفرین، چه نیکوست رفتن به بهشت
واللَّه ما أدري الی الجنه أم الی النار! سوگند به خدا نمی دانم که این مرد (یار ما) آیا به بهشت می رود یا » : صحنه بود، گفت
«! به جهنم
را شنید و گفت: من به وسیله عبداللَّه بن « عبداللَّه بن وهب » مردي از طایفه بنی سعد که او هم در میان خوارج بود، صداي
وهب گول خوردم و در این جنگ شرکت کردم، حال می بینم خودش در راه و حرکت خویش تردید دارد و درباره دوست
خود که به دست علی بن ابی طالب کشته شده، می گوید: نمی دانم بهشتی است یا جهنمی! لذا فوراً با گروهی از همراهانش
از جنگ با حضرت علی علیه السلام کناره گرفت و از سپاه خوارج خارج شد. اما جمعی از خوارج که براي نبرد با حضرت
بود، حمله کردند و سعی داشتند تا او « ابو ایوب انصاري » باقی مانده بودند، هزار نفرشان به میمنه سپاه حضرت که فرمانده اش
را از پاي درآورند. در این حال بود که حضرت مهلت دادن به خوارج را جایز ندانست و فرمان حمله را صادر کرد و براي
اطمینان نیروهایش در میدان نبرد با این خبر غیبی بشارت داد و فرمود:
احملوا علیهم، فو اللَّه لا یُقتل منکم عشره و لا یُسلم منهم عشره؛ به آنان حمله کنید که سوگند به خدا، از شما ده تن کشته و »
«. از خوارج نیز ده تن سالم نخواهند ماند
پس از فرمان حمله، دلاور مردان سپاه امام علیه السلام حمله را آغاز کرده و در اندك زمانی تمام لشکریان خوارج را متلاشی
نمودند و همان گونه که امام علیه السلام وعده داده بود، فقط نُه تن از سپاهیان امام به شهادت رسیدند و از خوارج نیز فقط
.( هشت تن جان سالم به در برده و موفق به فرار شدند.( 2
در این جنگ چون ابو ایوب خود را مورد حمله دید و از طرفی فرمان حضرت علیه السلام هم براي حمله صادر شد، دست به
را به « زید بن حصین طائی » شمشیر برد و بر آن گروه نادان حمله کرد و دلاورانه شمشیر زد و یکی از سران خوارج به نام
را به « زید بن حصین طائی » هلاکت رساند؛ چون آتش جنگ فرو نشست به محضر امام آمد و عرض کرد: اي امیر مؤمنان، من
ابشر یا عدو اللَّه بالنار؛ اي دشمن خدا، بشارت » : قتل رساندم و چنان نیزه به سینه اش زدم که از پشت او خارج شد و به او گفتم
ستعلم غداً أینا أولی بها صِلیّاً؛ به زودي (در قیامت) خواهی دانست که کدام یک » : اما او در پاسخ گفت «. باد بر تو آتش جهنم
«! از ما به آتش سزاوارتریم
.(3)«. هو اولی بها صِلیّاً؛ او به آتش جهنم سزاوارتر است » : امام علیه السلام فرمود
*****
کنایه اي از پرتاب و ضربه زدن با نیزه است. « أوجرتُه الخطی
، شرح ابن ابی الحدید، ج 2
. ص 272
. تاریخ طبري، ج 5، ص 87 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 406
صراحت و حق گویی ابو ایوب در برابر معاویه
نقل می کند که: پس از شهادت امیرمؤمنان علی علیه السلام روزي ابو ایوب بر معاویه وارد شد و « تاریخ دمشق » ابن عساکر در
معاویه او را بر تخت خود نشاند و از کارهاي خود مرتباً سخن می گفت و جمعی از شامیان هم حضور داشتند و گوش می
دادند، در این موقع معاویه خطاب به ابو ایوب گفت: اي ابوایوب، چه کسی در روز فلان و فلان (روز بدر) صاحب اسب بلقاء
را کشت؟
أنا قتلته، إذا أنت و أبوك علی الجمل الاحمر معکما لواء الکفر؛ من او را کشتم؛ زیرا تو و » : ابوایوب هم با کمال جرأت گفت
«! پدرت بر شتري قرمزرنگ سوار بودید و پرچم کفر را حمل می کردید
معاویه که فکر نمی کرد ابو ایوب با این صراحت، سابقه کفر او و پدرش را مطرح کند از خجالت سر به زیر انداخت و شامیان
مه، مه و الا فلعمري ما عن هذا سألناك ولا هذا أردنا » : هم بر ابو ایوب خشمگین شدند؛ بعد معاویه سر بلند کرد و گفت
.(1)«. منک؛ رها کن، رها کن، به جان خودم من از این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم هم این نبود
*****
. اعیان الشیعه، ج 6، ص 286
فرار ابو ایوب از مدینه
را فرمان داد تا راه حجاز (مکه و مدینه) « بسر بن ارطاه » پس از جنگ صفین، معاویه افرادي سنگدل، خون ریز و بی رحم چون
در پیش گیرد و تا یمن را طی کند، و در هر شهري که مردم آن در اطاعت علی بن ابی طالب هستند، چنان زبان به دشنام و
ناسزا بگشاید که مردم باور کنند راه نجاتی ندارند و در نتیجه بر آنها غالب
شود. معاویه دستور داد که: بعد دست از دشنام و هتاکی بردار و آنان را به بیعت با من فرا خوان و هر کس حاضر به بیعت نشد
او را بکش و در ضمن شیعیان علی بن ابی طالب را نیز در هر جا یافتی، به قتل برسان! بُسر همه این دستورها را اجرا کرد.
روش این مرد خون خوار و همراهانش این بود که کنار هر آبی می رسیدند، شتران ساکنان آن جا را به زور می گرفتند و
سوار می شدند و اسب هاي خود را یدك می کشیدند تا کنار آب دیگري می رسیدند، در آن جا شتران قبلی را رها کرده و
شتران این قوم جدید را می گرفتند و بدین ترتیب خود را به نزدیکی مدینه رساندند.
متأسفانه وقتی به مدینه رسیدند، قبیله قضاعه از آنان استقبال کردند و براي آنها شتران نحر نموده و قربانی دادند؛ اما چون با
جرأت و جسارت و غافلگیرانه وارد مدینه شدند، ابو ایوب انصاري که کارگزار حضرت علی علیه السلام در مدینه بود، چون
خود را براي مقابله آماده نمی دید، از آن جا گریخت.
با خیالی آسوده وارد شهر شد، در مسجد مدینه به منبر رفت و همان ابتدا طبق دستور معاویه، به اصحاب پیامبر « بسر بن ارطاه »
ضَ رَبَ مثلًا قریه » : از مهاجر و انصار جسارت و فحاشی نمود و آنان را تهدید کرد و به این آیه کریمه قرآن که می فرماید
1) مثال زد و آنها را مصداق این آیه قرار داد و گفت: خداوند این مثال را درباره شما قرار )«... کانت آمنه مطمئنه یأتیها رزقُها
داده است و شما را شایسته آن دانسته
است؛ زیرا شهر شما محل هجرت پیامبر و جایگاه سکونت او بود، مرقدش در این شهر است و منازل خلفاي بعد از او هم همین
جاست ولی خلیفه خدا (عثمان) میان شما کشته شد و گروهی از شما قاتل او هستید و گروهی هم او را زبون کرده اید.
در ادامه، انصار را بالخصوص مورد دشنام قرار داد و گفت: اي گروه یهود! اي فرزندان بردگان زریق و نجار و « بسر بن ارطاه »
سالم و عبد الأشهل! همانا به خدا سوگند چنان بلایی بر سر شما خواهم آورد که کینه و جوشش سینه هاي مؤمنان و خاندان
عثمان را تسکین خواهد داد؛ به خدا سوگند، شما را همچون امت هاي گذشته افسانه قرار خواهم داد. این مرد بی رحم و خون
که « حویطب بن عبد العزي » خوار، آن قدر سخنان تهدید آمیز به زبان آورد که مردم بر جان خود ترسیدند و به دست و پاي
شوهر مادر بُسر بود، افتادند و به او پناه بردند. حویطب بالاي منبر رفته و خود را به بُسر رساند و او را سوگند داد که دست از
تهدید بردارد و گفت: اینان عترت تو و انصار رسول خدایند و قاتلان عثمان نیستند. به قدري با بُسر سخن گفت تا او را آرام
کرد. پس از آن بُسر مردم را به بیعت با معاویه فرا خواند و مردم مدینه از ترس جانشان فوراً با او بیعت کرده و خلافت معاویه
رفاعه » ،« زراره بن حرون » را گردن نهادند. بعد بُسر از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد و خانه هاي بسیاري از جمله خانه
ابو » و « بن رافع زرقی
رفت، اما قبل از این که به او دست یابد، او « جابر بن عبداللَّه انصاري » را آتش زد و ویران کرد. سپس به سراغ « ایوب انصاري
گریخت؛ اما بُسر تمام طایفه جابر را که از قبیله بنی سلمه بودند، تهدید به مرگ کرد که جابر نزد امّ سلمه همسر پیامبر صلی
الله علیه و آله پناه برد. ام سلمه نیز براي نجات جان جابر و قبیله اش از او خواست که با بُسر بیعت کنند تا خونی ریخته نشود.
.(2)
*****
. نحل ( 16 ) آیه 112
.3 - ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 17
رحلت ابو ایوب
ابو ایوب در تمام طول عمر با برکت خود همواره پا به رکاب و شمشیر به دست بود و در میدان هاي جنگ براي اعتلاي اسلام
و دفاع از حق جنگید. و نیز در سه جنگ زمان خلافت علی علیه السلام در رکاب آن حضرت جنگید و از اسلام دفاع کرد.
او در پایان عمر طولانی خود نیز در سال 51 یا 52 قمري زمان سلطنت معاویه، در حالی که در روم سرگرم جهاد با نیروهاي
.( ارتش روم بود، مریض شد و از دنیا رفت و در همان سرزمین نزدیک قسطنطنیه به خاك سپرده شد.( 1
اما از آن جا که در زمان معاویه به کمک و یاري او وارد جنگ شده، اگر با اجازه از امام زمانش حضرت ابا عبداللَّه الحسین
علیه السلام بوده باشد، پس عمل او جهاد در راه خداست چنانچه جنگ هاي زمان عمر بن خطاب مورد رضایت حضرت علی
علیه السلام بوده زیرا در جهت بسط و توسعه کشور اسلامی بوده است و چنانچه شرکت او در جنگ بدون اذن
امام علیه السلام بوده شاید به نظر خودش حضور در جنگ با دشمنان را ضروري و لازم می دانسته و احتمال دارد از روي بی
توجهی و غفلت بوده است، و اللَّه العالم.
*****
اسدالغابه، ج 2، ص 81 ؛ و به الاصابه، ج 2، ص 235 و تهذیب التهذیب، ج 3، ص 510 رجوع شود.
ابو ایوب بن ازهر سلمی
شنیدم که می گفت: از میان اصحاب علی علیه السلام که در مبارزه هاي « تمیم بن حِذیم ناجی » نصر بن مزاحم می گوید: از
تن به تن در صفین، مجروح و زخمی شدند، افراد زیادي هستند و نام بسیاري از آنان را ذکر کرد، از جمله ابوایوب بن ازهر
.( سلمی بود.( 1
*****
.556 - ر. ك: وقعه صفّین، ص 558
ابو ایوب بن باکر حَکَمی
از یاران امیرمؤمنان علیه السلام بود که در نبرد تن به تن در جنگ « ابوایوب بن باکر حَکمی » به گفته تمیم بن حِ ذیم ناجی
.( صفین مجروح شد.( 1
*****
.556 - ر. ك: وقعه صفّین، ص 558
ابو أراکه بجلی کوفی
از اصحاب امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام و از اهالی کوفه بود،( 1) اما برقی وي را « ابو أراکه بجلی » به گفته شیخ طوسی
.( می داند.( 2 « یمنی »
*****
. رجال طوسی، ص 63 ، ش 10
. رجال برقی، ص 6
ابو أغر تمیمی
ابن ابی الحدید، ابو أغر را از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام به شمار آورده که در جنگ صفّین در رکاب آن حضرت
عباس بن ربیعه بن » مجاهدت کرده است. و این داستان را از او نقل می کند که گفت: من در معرکه صفین ایستاده بودم که
در حالی که غرق در سلاح بود و غیر از چشمانش چیزي پیدا نبود از کنار من عبور کرد، او شمشیري « حارث بن عبدالمطلب
یمنی در دست داشت که می چرخاند و بر اسبی سرکش سوار بود که لگامش را استوار نکشیده بود و آن را آهسته می راند،
بود، بر او بانگ زد: اي عباس، براي نبرد تن به تن آماده شو. عباس « عرار بن ادهم شامی » ناگاه یکی از مردم شام که نامش
گفت: به شرط آن که پیاده جنگ کنیم که امید کمتري براي گریز باشد، مرد شامی پیاده شد و در حالی که رجز می خواند با
عباس بن حارث پیاده به نبرد پرداختند. مردم در حالی که سوار بر اسب ها و لگام در دست داشتند، به سرانجام این دو می
نگریستند.
ابو الاغر می گوید: آن دو مدتی از روز را به جنگ با شمشیر سپري کردند و چون زره و جامه جنگ هر دو کامل و استوار
بود، هیچ یک بر دیگري پیروز نشد تا این که عباس متوجه شکافی در زره مرد شامی شد، دست انداخت و
آن را درید و سپس با شمشیر چنان ضربه اي به او زد که ریه هاي او از هم درید و مرد شامی سرنگون گردید و بر زمین افتاد.
در این موقع مردم فریادشان به تکبیر بلند شد و گویا زمین زیر پایشان به لرزه درآمد، ناگهان از پشت سر صدایی شنیدم که
1) به عقب نگاه کردم، )«... قاتِلوُهُم یُعَدِّ بُهُم اللَّه بأیدیکم و یُخزهم و یَنصُ رُکم علیهم و یَشفِ صدورَ قومِ مؤمنین » : می گفت
دیدم امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، به من فرمود: اي ابو الأغرّ! این کسی که با دشمن ما نبرد کرد، چه کسی بود؟ گفتم:
این پسر برادرت عباس بن ربیعه بود. فرمود: آري هموست، سپس حضرت مطالبی را با عباس بن ربیعه در میان گذاشت و او را
از این که مرکز فرماندهی خود را رها کرده، ملامت نمود. عباس عرضه داشت: آیا به نبرد تن به تن فرا خوانده شوم، نپذیرم؟
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آري اطاعت از فرمان امام سزاوارتر و مهم تر از پاسخ دادن به خواسته دشمن است.
آن گاه حضرت علی علیه السلام به خشم آمد که چین بر پیشانی او آمد ولی خشم خود را فرو خورد و آرامش یافت و دست
اللّهم اشکر للعباس مقامه، و اغفر ذنبه، إلیّ قد غفرت له، » : هاي خود را با تضرع به درگاه پروردگار برداشت و عرضه داشت
تا آخر داستان. «. فاغفر له؛ بار پروردگارا، این رفتار عباس را بپذیر و خطایش را بیامرز، من از او گذشتم تو نیز از او درگذر
.(2)
*****
با آن ها جنگ کنید که خداوند با دست هاي شما آن ها را عذاب می کند
. توبه ( 9) آیه 14 و 15 ،«... و خوارشان می سازد و شما را یاري خواهد کرد و سینه مؤمنین را به کشتن آن ها شفا می بخشد
.219 - ر. ك: شرح ابن ابی الحدید، ج 5، ص 221
ابو برده بن عوف ازدي
.( شیخ طوسی و برقی، ابوبرده ازدي را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار آورده اند.( 1
که در جنگ جمل به عنوانِ مخالف، از سپاه امام فاصله گرفته بود، خدمت حضرت علی علیه السلام آمد و « ابو برده بن عوف »
گفت:اي امیرمؤمنان! آیا کشته هاي اطراف طلحه، زبیر و عایشه را دیدي؟ به چه دلیلی کشته شدند؟ امام علیه السلام در پاسخ
اینها شیعیان و کارگزاران مرا کشتند و دو برادر ربیعه عبدي را همراه جمعی از مسلمانان به شهادت رساندند، به جرم » : فرمود
این که گفته بودند: ما حاضر نیستیم مثل شما پیمان شکنی کرده و حیله و غدر به کار بندیم. به همین جرم آنان را به قتل
رساندند، سپس از اهل جمل خواستم که قاتلان این بی گناهان را تحویلم دهند تا قصاص شوند و کتاب خدا - قرآن - بین
من و آنان حکم و داور شود، اما آنها حاضر نشدند و قاتلان را تحویل ندادند و به داوري قرآن نیز تن ندادند، سپس از راه
جنگ با من وارد شدند، در حالی که هنوز بیعت و پیمانم با خون نزدیک به هزار نفر از شیعیانم به گردنشان بود، لذا من نیز با
«؟ آنان جنگیدم و کشته هایشان به تلافیِ کشته هاي ما است. آیا تو در این کار شک و تردید داري
ابوبرده گفت: تا به حال در شک و تردید بودم، ولی اکنون
حق را شناختم و خطاي آنان بر من آشکار شد. اي علی! تو بر هدایت بوده و به حق رسیده اي.
*****
. رجال طوسی، ص 63 ، ش 11 ؛ رجال برقی، ص 6؛ وقعه صفّین، ص 4 و 5؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 5
ابو برده بن نیار انصاري
.( از انصار است که در عقبه دوم همراه هفتاد نفر با پیامبرِ خدا صلی الله علیه و آله بیعت کرد.( 1 « هانی بن نیار » نام او
ابن ابی الحدید می نویسد: وي مردي شجاع و دلاور بود که در جنگ هاي صدر اسلام در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله
مردانه جنگید، و در جنگ بدر، چند تن از کفار را به هلاکت رساند و با افتخار و سربلندي محضر پیامبر صلی الله علیه و آله،
.( بشارت پیروزي خود را داد.( 2
واقدي نقل می کند که: در جنگ احد فقط دو اسب براي سپاه اسلام بود، یک اسب براي رسول خدا صلی الله علیه و آله و
.( دیگري براي ابو برده.( 3
او در جنگ هاي زمان خلافت حضرت علی علیه السلام (جمل، صفّین و نهروان) در رکاب آن حضرت جنگید و در ابتداي
.( حکومت معاویه از دنیا رفت.( 4
*****
. اسدالغابه، ج 5، ص 146
. شرح ابن ابی الحدید، ج 14 ، ص 161
. سد الغابه، ج 5، ص 146
. سد الغابه، ج 5، ص 146
ابو برزه اسلمی (نضله بن عبداللَّه)
اشاره
ابو برزه، از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علی علیه السلام است. نام او نضله فرزند عبداللَّه و به قولی
فرزند عبید یا عابد است و در سال 60 هجري قبل از مرگ معاویه، یا سال 64 هجري در زمان حکومت یزید بن معاویه دار
فانی را وداع گفته است. به نقل ابن حجر عسقلانی و ابن اثیر و دیگر مورخان، ولی در فتح مکه و فتح خیبر و غزوه حنین و
چند غزوه دیگر در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله حضور داشته و سپس در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام در
.( جنگ صفین و نهروان جنگیده و بعد در فتح خراسان شرکت کرد و در همان جا وفات نموده است.( 1
ابو برزه و اعتراض به یزید بن معاویه
حدیثی در فضیلت حضرت علی
*****
، ر. ك: اسد الغابه، ج 5، ص 19 و 146 ؛ الاصابه، ج 6، ص 433 ؛ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 513 ؛ در رجال طوسی، ص 60
ش 3 تنها به اسم و کنیه و این که از اصحاب حضرت علی علیه السلام بوده، اکتفا نموده است.
ابو برزه و اعتراض به یزید بن معاویه
او در شام در مجلس یزید بن معاویه حاضر بود که اسراي آل محمّد صلی الله علیه و آله را از کربلا آوردند، وقتی مشاهده
بر لب سیدالشهدا علیه السلام چوب خیزران می زند، گفت: « یزید بن معاویه » کرد
اي یزید! چوب را بردار، من خودم دیدم که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را می بوسید. اي یزید! آیا نمی دانی که روز قیامت
تو را می آورند، در حالی که ابن زیاد - لعنه اللَّه - شفیع توست و حسین علیه السلام را می آورند در حالی که شفیع او
«. حضرت محمد صلی الله علیه و آله است
.( وي این سخنان را گفت و برخاست و رفت.( 1
*****
. اسد الغابه، ج 5، ص 20
حدیثی در فضیلت حضرت علی
انس بن مالک نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود، ابو برزه را به نزد آن حضرت صلی الله علیه و آله
فراخوانم، وقتی خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شد، حضرت این حدیث را که من نیز شنیدم به او فرمود:
یا ابا برزه، ان ربّ العالمین عهد إلیَّ عهداً فی علی بن ابی طالب، فقال: انه رایه الهدي، و منار الایمان، و امام اولیائی، و نور
جمیع من أطاعنی؛
اي ابو برزه، خداوند با من در مورد علی بن ابی طالب عهدي فرموده است که او رایت و پرچمدار هدایت و منار ایمان و
پیشواي اولیاي من است، نور و پرتو همه کسانی است که مرا اطاعت کنند.
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله در ادامه فرمود:
یا ابا برزه، علی بن ابی طالب أمینی غداً فی القیامه و صاحب رایتی فی القیامه،
علی مفاتیح خزائن رحمه ربّی؛
اي ابو برزه، همانا علی فرداي قیامت امین و صاحب رایت من است، و کلیدهاي گنجینه هاي رحمت پروردگارم در دست او
.( خواهد بود.( 1
*****
. حلیه الاولیاء، ج 1، ص 66
ابوبکر بن حزم انصاري
.( او از اصحاب و یاران امیرالمؤمنین علی علیه السلام( 1) و اهل یمن بوده است.( 2
وي از آخرین انصار است که در مدینه امارت و قضاوت داشته و در سال 100 هجري حج آورد و در مکه هم از دنیا رفت.
.(3)
*****
. رجال طوسی، ص 63 ، ش 8
. رجال برقی، ص 6
. ر. ك: تهذیب التهذیب، ج 10 ، ص 40
ابو ثروان
از جمله کسانی است که نسبت به حضرت علی علیه السلام وفادار بوده و در جنگ صفین در رکاب آن حضرت « ابو ثروان »
جنگید و نامه هاي امیر مؤمنان علی علیه السلام را براي سران لشکر و فرماندهان سپاه جهت عزیمت به صفین می نوشته و در
واقع کاتب حضرت بوده است.( 1) او همان شخصی است که در یکی از روزهاي سخت صفین که جنگ به اوج خود رسیده
بوده، پیام امیرالمؤمنین را براي گروه ربیعه بوده است.
*****
. ر. ك: وقعه صفّین، ص 125 و 331 ؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 8، ص 14
ابو جعد (مولی ابن عطیه)
.( بوده است.( 1 « ابن عطیه » ابو جَعد از اصحاب امیرمؤمنان علیه السلام است که آزاد شده
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 18
ابو جعده اشجعی (رافع مولی اشجع کوفی)
.( او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.( 1) او آزاد شده بصري است.( 2
او از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است و احادیث خود را از حضرت علی علیه السلام و ابن مسعود روایت کرده
است.
البر لا یُبلی، و الاثم لا یُنسی، و الذنبُ لا » : از روایاتی که نقل کرده، این حدیث است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود
.(3)«. یُفنی؛ نیکی کهنه پذیر نیست و گناه فراموش شدنی نیست و ذنب فانی شدنی نیست
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 27
. تهذیب التهذیب، ج 3، ص 56
. اسد الغابه، ج 5، ص 159
ابو جمیله
از اصحاب امیرمؤمنان علی علیه السلام بود.( 1) به نقل برقی او از اصحاب مجهول الحال امیرالمؤمنین بوده است. « ابو جمیله »
.(2)
ابن حجر، او را اهل کوفه و صاحب پرچم حضرت علی علیه السلام به شمار آورده و می گوید: او از علی علیه السلام و عثمان
.( و حسن بن علی علیه السلام روایت کرده است.( 3
*****
. رجال طوسی، ص 65 ، ش 41
. رجال برقی، ص 7
. تهذیب التهذیب، ج 8، ص 442
ابو جند بن عمرو
.( وي از اصحاب علی علیه السلام بود که در واقعه جمل، شتر عایشه را از پاي درآورد.( 1
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 23
ابو جهمه اسدي
ابو جهمه، از شاعران و یاران امیرمؤمنان علیه السلام بود که در صفّین نیز حضور داشت. وي قصیده و نیز شعرهایی در ردّ
شاعر اهل شام - سرود، دو بیت از اشعار او این است: - « کعب بن جعیل »
أنا أبو جهمه فی جلد الأسد
عَلَیَّ منه لِبْدٌ فوق لِبَد
أهجو بنی تغلب ما ینجی النقد
.( أقودُ من شئت و صبٌ لم یُقد.( 1
- من ابو جهمه با هیبت شیر و یال و کوپالی چون شیر، زینتِ پیکر خود دارم.
- بنی تغلب را هجو می کنم که از گوسفند کوته پايِ زشت گونه خوارترند.
*****
. وقعه صفّین، ص 362
ابو خلیل حضرمی (ابوذر، عبداللَّه بن خلیل)
.( شیخ طوسی، او را از اصحاب امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام به شمار آورده است.( 1
عمرو ابن » نیز گفته می شود، او کوفی است و از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و « ابن ابی الخلیل » نام او، عبداللَّه بن خلیل که
.( نقل روایت کرده است.( 2 « زید بن ارقم » و « عباس
*****
. رجال طوسی، ص 64 ، ش 32